هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

.

رنگ سرمه ای میزان رعنایت رو دو الی سه درجه افزایش میده :))

۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۶
نارِن° جی

.

یعنی ۵۰٪ کیف سینما به اینه که وقتی میری توی سالن روزه و هوا روشن، وقتی میایی بیرون شبه و هوا تاریک

یعنی لعنت به اون سانس هایی که موقع تورفتن روزه و هوا روشن، و موقع بیرون اومدن هم روزه و هوا روشن

۰ نظر ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۱
نارِن° جی

.

ولا دیمر: خب حالا چیکار کنیم؟

استراگون: بیا هیچکاری نکنیم این مطمئن تره.

۰ نظر ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۲۴
نارِن° جی

.

پشوتن جان، از بالا که نگاهت میکنم مثل یک کودک هفت ساله ای شدی که دندان هایش لق شده و یک‌ در‌میان افتاده اند. من به جای دندان های افتاده ات که میرسم یاد جیغ های بلندت میافتم که هنگام افتادنشان کشیدی.

+ اینجانب شرمنده ام که با ان همه خشونت افتادم به جانت و اچار را انچنان به جان گوشی هایت انداختم که.‌..!

۰ نظر ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۶
نارِن° جی

.

انگشت سبابه ات برای حرکت در فاصله بین ابروانم ساخته شده، میم جان.

۰ نظر ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۹
نارِن° جی

.

دل ما غرق جنون است، تو میدانی چیست؟

۰ نظر ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۴
نارِن° جی

.

فقط ۱۳۲ عدد زیتون سیاهی که میل کردم توانایی مقدار اندکی تسکین درد ناشی از ۹۹٪ خطر افتادگی را داشت

۰ نظر ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۵
نارِن° جی

.

درس خوندن باید اینجوری باشه :))

۰ نظر ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۶
نارِن° جی

.

اینکه با تابستان جان به اندازه دو امتحان و چهار پروژه فاصله دارم هم خودش مایه بسی مباهات است :))

۰ نظر ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۳
نارِن° جی

.

ادم های افتخار کننده به ماه تولد یا دهه متولد شده در اون چند چندند با خودشون؟

۰ نظر ۲۱ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۵
نارِن° جی

.

+ عجب، کلکتول شدی!

- اواپراتور شدم!

+ یهفکری باید کرد فردا

-ما دیگه رفتنی شدیم

+ کلکتول جااان

- بعد خودم تو میسپارمت دست اکو تنها نباشی

+ نه، شعارمون یادت رفته ها


دیالوگ های من و رفیق جان :))

۰ نظر ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۴
نارِن° جی

.

یعنی ادم زبانش بند میاد! شاهکار میم‌جان است، برای یاداوری ۸.۲۵  درس بتن و کمک بهپاس شدگی در این ترم به خلق این اثر پرداخته :))

۰ نظر ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۲
نارِن° جی

.

میم جان: چیه اینقد اخ و اوخ و ناله میکنی و‌غر میزنی؟

بنده: درس روح لطیف منو توی پنجه زخمی خودش اسیر کرده

میم جان: حالا دو سه ساعت درس خونده، ببین چه چرت و پرتایی میگه

۰ نظر ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۵۸
نارِن° جی

.

در‌جمعی‌ که همه با دهان باز و چشمانی از حدقه بیرون زده به تو زل زده اند و هر‌چند ثانیه اصواتی مانند وااای به گوشت میرسد و فقط یک نفر میگوید اشکال ندارد نمیشود درست کار مورد نظر را به انجام رساند. ولی هر چی بود خوب بود، خیلی خوب، به به :))

۰ نظر ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۱
نارِن° جی

.

سرمه بودن مثل انار بودن یک نوع سعادت محسوب میشه ^_^

۰ نظر ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۷
نارِن° جی

.

من نشستم بروی می بخری برگردی

ترسم این است مسلمان شده باشی جایی


مهدی فرجی

۰ نظر ۱۶ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۵
نارِن° جی

.

کار من ساختن داستان فلان ادم توی ماشینش یا بهمان ادم توی پیاده روئه، کار من تحلیل ساختمان های خوب و بد شهر نیست. 

+ هرز کننده ذهن من همون تاثیرات رشته تحصیلیه...

۰ نظر ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۵۷
نارِن° جی

.

دیوانه تر بودن آنکس‌ که میبایست با من همسفر باشد خودش مقوله ای است

۱ نظر ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۵
نارِن° جی

.

خبر مرگ شنیدم، مرگ شخصی که به اصلاح نسبت خونی نزدیکی باهاش داشتم. شنیدم و در کمال ارامش صدایی به مانند هووم از گلوم خارج شد و بعد از اون به گفتن ادامه حرف قطع شدم پرداختم.

+ نسبت های خونی نسبت اوردند؟

۰ نظر ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۱
نارِن° جی

.

ذوق و شوق شعر نوشتن برای تابلو شدنشان در حال ماسیدنه، بیچاره دفترچه خاک گرفته 

۰ نظر ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۲
نارِن° جی

.

۲۰ سال پیش من الانه و این همه یکنواختی توی بیست سال پیش یه کم میتونه دردناک باشه

+ همه توی بیست سالگی شاعرن؟

۰ نظر ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۱
نارِن° جی

.

سراسیمه گفت لطفا کمی دیرتر پخشش کنید، ما تا ۱۵ دقیقه دیگه میرسیم.

از ته دل قهقه زدم که ما نه آقا تشریف داریم و نه آقازاده لذا بخاطر دو موجود مفلوک ناشناس دلیلی برای دیرتر پخش کردنش ندارن.

دم درش گفتن بفرمایید، به جز شما کس دیگه ای نیست.

+ ممکن است ادم آقا و آقازاده نباشد ولی میتواند به طور اختصاصی «در دنیای تو ساعت چند است» ببیند و کیفش را ببرد ^_^

۰ نظر ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۴
نارِن° جی

.

انبه عزیز دل، تو از خرمالو برایم بیشتر نباشی کمتر هم نیستی، پس لطفا تو هم به همه بگو خیلی خوشحال و خرسندی که با لذت تمام نوش جانم میشوی،حتی اگر مقدار زیادی از زرد خوشرنگ تو به پوست زرد پررنگ ترت بماند ^_^

۰ نظر ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۶
نارِن° جی

.

احساس میکنم در تربیتش راه اشتباهی در پیش گرفتم، لوس شدن از تبعات این نوع تربیت کردنه، با اومدن یک نسیم در پتویش میپیچمش و با چند درجه سرد شدن و یا گرم شدن بغلش میکنم و سرجاش میخوابونمش و این همون تربیت غلطیه که نامبرده احساس بیزاری میکنه ازش.

+ پشنگ جان عزیز دل اماده باش برای اب دیده شدن، دیگه ماتحتم به من اجازه این مراقبت ها رو نمیده، درضمن وزن تو دیگه به‌قدری رسیده که شانه های نحیفم توانایی حمل جنابعالی رو نداره! هرچند هرقدر هم بگی از روز‌ اول‌ همین قدر وزن داشتی زیربار نمیرم که‌ نمیرم :))

۰ نظر ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۸
نارِن° جی

.

اینو همیشه یادت باشه:

ما که عادت داریم، اونا خودشون اذیت میشن:))

۰ نظر ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۳
نارِن° جی

.

اینکه همدم ادم رباب و جام و باده باشه ینی زندگی در ارمان شهر خودت :))

+ اگر تناسخ واقعیت داشت شاید من در یکی از زندگی هایم اینچنین میشدم!

۰ نظر ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۴
نارِن° جی

.

دیــدی دلا ، کــه یــار نـیـــامــد

گـــرد آمــد و ســوار نــیــامــد


بگداخت شمع و سوخت سراپـای

و آن صـبــح زرنـگـــار نـیــامــد


آراســتـیــم خـانــه و خـــوان را

و آن ضـیـف نـامــدار نـیــامــد


دل را و شــــوق را و تـــــوان را

غم خورد و غمگـســار نـیــامــد



سوزد دلــم بـه رنـج و شـکـیـبت

ای بـاغـبــان بــهــار نــیــامــد


بشکفت بس شـکـوفه و پـژمـرد

امـّا گـلــی بــه بــار نـیـــامــد


خوشـید چشـم چشـمـه و دیـگـر

آبــی بــه جــویــبــار نـیــامــد




اخوان ثالث

۰ نظر ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۵
نارِن° جی

.

وقتی دو عدد دانشجو‌ نداند جان و بال ستون دقیقا کدام قسمتش است متوصل میشوند به فلسفه، به این گونه که مگر میشود جان دوطرف باشد و بال وسط، مطمئنا جان انقدر ارزش دارد که بال دوطرفش‌را میگیرد و سپس با اعتماد به نفس کامل به دیوار های سمت بال، نبشی میدهند :))

۰ نظر ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۰
نارِن° جی

.

خبرت هست که دیگر خبر از خویشم نیست؟

خبرت نیست که آخر خبر از عشقم هست؟


جناب شهریار

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۷
نارِن° جی

.

یک مدل از غصه خوردن هایم خیلی حال بهم زن و در عین حال دوست داشتنی است، آرام میشوم، انقدر ارام که اهسته قدم برمیدارم که در هرکدام از قدم هایم فشار کمتری به زمین وارد میکنم، که میخندم ولی خنده ای به اصلاح خانمانه، که همه چیز دنیا به طرز غم انگیزی زیبا میشود انقدر زیبا و انقدر غم انگیز که دقیقه ها به مانتو گشاد تابستونی خنک بنفش، همراه با گل های خیلی کوچکِ قرمز اویزان شده به جالباسی زل میزنم

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۶
نارِن° جی

.

شاید من نتوانم صدایم را به سزم بیندازم و بخوانم:

آااااااااآاااااااااآااااااااااااآااااااااااااآ

مرا خود با تو سری در‌میان هست

وگرنه روی زیبا در جهان هست

آاااااااااآااااااااااآاااااااااااآاااااااااااآ

ولی میتونم بینویسم و تابلویش را بر جلوی چشمم نصب کنم، اینچنین میشود اوضاع بر وفق مراد :))

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۰
نارِن° جی

.

این موجود گرد قلمه کوچک مچ دستم که دکترها گفتند _ازانجاییکه عصب مچ دست خانم ها حساس تشریف دارند_ زمان های استرس و اضراب به سراغت میاید، باید بداند که به جان خودش الان اوضاع عادیست و حضور نابهنگامت در این زمان کاملا بی معنیست! لطفا آب شو چند صباحی، قول میدهم زمان استرس خودم صدات کنم، به جان خودت قسم

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۶
نارِن° جی

.

اقای سین با ان همه ابهت ( ابهت دراینجا یعنی عرضی چند برابر عرض من و تیپی کاملا مردانه، بدون هیچگونه سوسول بازی امروزی ) با ذوق و شوق فراوان از پیچاندن کلاس هایش میگفت، ایشون کلاس های a و b * رو میپیچونن و بعد کلی با خودشون حال میکنن که عجب بچه های باحالی تشریف دارن!

* کلاس های a و b: این دو کلاس اساتیدی بسیار روشن فکر دارن که هیچگونه حضور غیابی در کلاس انجام نمیدن

پیوست: بنده فقط در عجبم این شخص و اشخاص مشابه ایشان که کم هم نیستند در کلاسمان با چه رویی جک های " دختره میگه ۱۹.۷۵ رو ۲۰ میدین و پسره میگه ۹.۷۵ رو ۱۰؟ "  درگروه مسخره وایبری شان میفرستند و بعد هار هار میخندند؟! 

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۱۰
نارِن° جی

.

درحالیکه بنده با ۱۶۴ سانت قد، دانشجوی سال سوم دانشگاه، بر روی تخت بیمارستان سرم به دست افتاده ام، کودکی پریشان کنار دستم تند تند تکرار میکند نی نی اوخ‌ شده، اوووخ. 

+ درعجبم پس کی قراره به جای نی نی به خاله تبدیل شم

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۵
نارِن° جی

.

اینقدر جالب است این استاد دانش خانواده مان، خلاصه کلامش این است که بچه‌ خوب است، تا میتوانید بدنیا بیاورید! و بعد اضافه میکند تحقیقات نشان میدهد یک زن تا ۴۵ سالگی اش که بچه بدنیا بیاورد خوب است، هرچند قبلا میگفتند تا ۳۵ ولی تحقیقات آن زمان براساس سیاست قبلی جامعه بوده...

۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۱
نارِن° جی

.

باید یک برج بلند باشه و‌ من، باید یک برج خیلی بلند باشه و کره زمین و من،‌باید یک‌برج خیلی بلند باشه و کره زمین و من و یک دست خیلی دراز.

باید x ها رو از فلان محور جغرافیایی بلند کنمو بببرمشون کنار y هاشون.

۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۷
نارِن° جی

.

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست


چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم

به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست


دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست


جناب سعدی ^_^


۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۵
نارِن° جی