هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

.

آدم یکیو میخواد همونطور که اون آقای خواننده به لیلی میگه "من راهنمای تو خواهم بود"  به آدم بگه:


برای هر قدم

توی هر گذرگاهی

توی هر شهر

هر رویایی

من راهنمای تو خواهم بود

برای هر کوچه

به سمت هر منظره ای

هر کجا که تا حالا نبودی

من راهنمای تو خواهم بود


۳ نظر ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۹:۵۲
نارِن° جی

.

روزگار
 همیشه بر یک قرار نمی ماند.
روز و شب دارد،
روشنی دارد،
تاریکی دارد،
کم دارد،
بیش دارد.
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده
تمام می شود
بهار می آید...

"محمود دولت آبادی"
۰ نظر ۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۵۲
نارِن° جی

.

شب ها،

ای آخرین رویا...

۰ نظر ۱۹ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۲۴
نارِن° جی

.

نوشته های کتاب را توی نور کمِ چراغِ کنار تخت دنبال میکردم. میخواستم وقتی بخوابم که تمامش کرده باشم. خوشحال بودم هم کوپه ای های خوش خوابی دارم، اگر خوش خواب نبودند نمیتوانستم اینطور راحت اشک‌هایم را سر بدهم روی صورتم

+ دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست داشت نوشته ی شهرام رحیمیان

۱ نظر ۰۸ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۴۶
نارِن° جی

.

گویا وقتی تلاشش برای گرفتن اسباب بازی ای که مادربزرگش برای سرگرم کردنش از پشت گوشی موبایل نشانش داده بود نتیجه نداد، تا دو روز حاضر به حرف زدن با مادربزرگش نبود و به محض دیدنش شروع میکرد به جیغ زدن!

+ و لعنت به این فاصله های طولانی...


۰ نظر ۰۷ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۳۱
نارِن° جی