هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

.

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۳۵ ق.ظ

 اسب سواری اردوی اول دبیرستان دوستم مثل یک تصویر مضحک هیچوفت از ذهنم پاک‌نشد. تصویر داوطب شدنش برای رفتن روی اسب، با آن همه ترس، با آن لرزش دست ها، با آن چشم های گشاد شده چیز مضحکی بود، چیز مضحکی که درکش نکردم تا همین‌الان که شخص x دلش‌میخواست از بانجی جامپینگ بپرد، او هم با همانقدر ترس، هوانقدر لرزش دست ها و همانقدر چشم های گشاد شده. گفت میخواهد بپرد تا به همه بگوید که «من پریدم، این من بودم که پریدم»

+ کاش هیچوقت روزی نرسد که من قصد اینگونه اثبات کردن خودم را داشته باشم، آنهم برای آدم هایی که چند ساعتی یادشان میماند و بعد همه چیز‌ فراموششان میشود، کاش اثبات خودم فقط برای خودم باشد، آنقدر برای خودم باشد که فهمیدن یا نفهمیدن دیگران پشیزی ارزش نداشته باشد

- نوشته شده در مهر نود و چهار -

۹۵/۰۱/۲۷
نارِن° جی

نظرات  (۲)

چه نیت بی ارزشی :-\ اولش فکر کردم از هیجان اون شکلی شدن :-D 
کسی که پوچ بودن این هدف رو میفهمه هیچوقت خودش تکرارش نمیکنه نارن جی عزیزم خیالت راحت :-*:-*(*^__^*) چه خوبه دوستی مثه تو دارم
به دل نشست:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">