:) طرح یک استاد موافقت کرد روی یک سایت کار کنیم، ولی بشرط آنکه یکی هنرستان و یکی دبیرستان کار کند. همین موضوع باعث شد آن طرح تنها کار قرینه ی ما باشد...!
:) طرح دو کلاس شلوغ بود، استاد خودش پیشنهاد کار گروهی را داد
:) طرح سه استادش دموکرات بود، برای نظر بچه ها احترام زیادی قائل بود
:) طرح چهار را با همان استاد دموکرات برداشتیم
:) طرح پنج استاد قبول نمیکرد، صحبت از پین هایی میکرد که باید بین مغز هایمان باشد تا بتوانیم کار گروهی کنیم، ما میگفتیم هست و باز هم قبول نمیکرد تا آنکه یکی از بچها گفت: استاد این دوتا از طرح یک با هم کار کردنا! پین قوی ای بین مغزهاشونه! همین باعث شد آخرین طرحمان را هم گروهی کار کنیم
:) وقت هایی که پروژه ای هست و بود برای انجام دادن، کار را نصف کردیم، پول را نصف کردیم، هرچند کم میشد ولی نصفش کردیم تا اگر پولی هست برای هردویمان باشد
:) خارج از دانشگاه با هم موسسه ای ثبت کردیم، دویدیم پی مجوزش، اداره ی مالیاتش، ناظرش، مشکلات بچه هایش
:) در حال شروع کاری هستیم مرتبط با رشته مان، با هم میرویم پی کارگاه های چوب و ام دی اف، ابزار فروشی ها و... و پس از همه ی دویدن هایش با هم خیال پردازی میکنیم برای آینده اش
:) امروز به رفیق جان گفتم: خیلی رفیقی