هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

.

مثلا یکی بیاد و بگه:

چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را

که با هزار سال بارش شبانه روز هم دل تو وا نمیشود؟

۲ نظر ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۴۰
نارِن° جی

.

میگم خدارو فرض میکنم که پشت سیستمشه و موس رو میبره رو کوید-۱۹ و دِرَگ میکنه رو کشورهای مختلف. البته موس نه، درواقع سیستم لمسیه. بعد میگم کاش خدا میرفت رو کوید-۱۹، سِلِکت سیمیلار میکرد، بعد دیلیلت میکرد. بعد عصبانی میشم میگم اگه نمیخواد اینکارو کنه پس کاش کنترل آ میزد، بعد شیفت دیلیت میکرد تموم میشد میرفت، اینقد عذاب نمیکشیدیم. بعد میگه اینقد پرو بازی درنیار، یه موقع تو رو دیلیت میکنه تا بفهمی دنیا دست کیه!
+ بارالاها! میشه از راه سِلِکت سیمیلارِ کوید-۱۹ عمل کنی؟ لطفا؟

۱ نظر ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۴۲
نارِن° جی

.

همونطور که عباس حسین نژاد میگه: بیا و با برآورده شدن آرزوها، ما رو از خودت بیشتر راضی کن!

۰ نظر ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۴۵
نارِن° جی

.

یادم نیست چه فیلمی بود، ولی تصویر رو دو قسمت کرده بودن و یه سمت نوشته بودن Reality و یه سمت Expectation. قسمت Expectatian تصوراتی رو نشون میداد که اون آدم داشت انتظار داشت توی اون موقعیت براش پیش بیاد، تصورات قشنگ و چیزهای دوست داشتنی. قسمت Reality واقعیت موجودِ اون موقعیت رو نشون میداد، چیزهای دردناک و سخت.
+ بعضی وقتا بدیهیه که انتظارها و واقعیت ها با هم منطبق نمیشن. از وقتی اون فیلم رو دیدم، توی موقعیت های بدیهی ذهنم به دو قسمت تقسیم میشه: یکی Expectation، یکی Reality.

۱ نظر ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۰۷
نارِن° جی

.

اندر این گوشه ی خاموشِ قرنطینه
ماگِ رنگینی در خاطر من خنده می انگیزد!
+ هشتگِ هرچی که تو این ماگ میخورم خوشمزه تره!
+ هشتگِ فرندز ببینیم شادروان بمیریم.

۱ نظر ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۳۹
نارِن° جی

.

اگه یکی پیدا میشد و میگفت یه روز میاد که یک کم دلت واسه کارت تنگ میشه، مطمئنا نامبرده یک نگاهِ غلیظِ عاقل اندر سفیه بهش میکرد! آاااما! الان با گذشت حدود یک ماه باید اعتراف کنم که یک کم بعله! مثلا یک کم واسه وقتایی که دوتا از صدا کلفتا در حال بحثن و یهو یکی دیگه از صدا کلفتا به رسمِ نامادری سیندرلا داد میزنه: دختراااا! دختراااااا! ‏یا مثلا یک کم واسه ظهر پنجشنبه که غذا آبگوشته و تو ای پری کجاییِ استاد قوامی میزارن و باهاش میخونن! یا مثلا یک کم واسه وقتایی که دلشون شیرینی میخواد و میرن سراغ اکسلِ بدها که ببین کی منفی هاش پنج تا شده: فلانی دو تا منفی در فلان تاریخ، فلان ساعت بخاطر مزه پرانیِ بی مزه! یکی در فلان ساعت بخاطر استفاده از الفاظ رکیک! یکی هم دخالت بیجا در روابط عاطفی سرپرست کارگاه! یکی هم در فلان تاریخ، فلان ساعت که باز دچار مزه پرانی شده ولی چون این بار بامزه بود فقط یکی منفی گرفته! خب شد پنج تا! اینم از شیرینی امروزمون!

+ و اینجاست که باید اعتراف کنم که یک کم بعله!

۰ نظر ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۱۹
نارِن° جی

.

یه چیزی تو سریال فرندز هست که بعد از رسیدن به قسمت آخرش، آدم نمیتونه در برابر دوباره ندیدنش مقاومت کنه؛ همون چیز تو کتاب پیرپرنیان اندیش هم هست که بعد از رسیدن به صفحه آخرش، آدم نمیتونه در برابر دوباره نخوندنش مقاومت کنه. این خیلی لعنتیه. از نوع عزیزِدلش البته ^_^

۰ نظر ۰۷ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۴۹
نارِن° جی

.

اصن اونجا که شاعر میگه دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند نشون میده که این غبار چقدر بی سوارِ، که نشستن در انتظار این غبارِ بی سوار چقدر بی ثمره. که این خودش به آدم میگه: جاست موو آن. و من هم میگم: چشم، آی موود اِوِی.

۰ نظر ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۱۶
نارِن° جی

.

من در واکنش به یک ویدئوی مشخصِ ارسال شده میتونم سه واکنش داشته باشم. واکنش اول به حلقه ی سومِ آدم های دایره ی ارتباطیم: مرسی، خیلی خوب بود. واکنش دوم به حلقه ی دومِ آدم های دایره ی ارتباطیم: آخیش، چسبید:) واکنش سوم به حلقه ی اولِ آدم های دایره ی ارتباطیم: آخیش، چه چسبید. اصن منو مستقیم برد به سال نود و چهار. دقیقا فروردین نود و چهار کار من این بود که دائم این قطعه رو با تنظیم صدیق تعریف گوش کنم. چون اولین قطعه جدی ای بود که سنتورش رو من میزدم و تمبکش رو استادم. با شنیدنش کلی کیف کردم :)

+ لذت بخشه وقتی آدما از حلقه ی سوم جاشونو میدن به حلقه ی دوم، و از حلقه دوم به حلقه ی اول.

۱ نظر ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۱۴
نارِن° جی

.

و برای شروع سال نو چی بهتر از اینکه جناب حافظ بهت بگه:

غبار غم برود حال خوش شود

۲ نظر ۰۱ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۱۲
نارِن° جی