هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶ مطلب در فروردين ۱۴۰۱ ثبت شده است

.

میگم نمیتونی زیتون سیاه واسم پیدا کنی؟
میگه دوباره شروع کردی؟!
میگم آخه وقتی هست یه حس غم عالم همه پشم استِ خاصی میده بهم!

۰ نظر ۳۰ فروردين ۰۱ ، ۱۰:۴۲
نارِن° جی

.

دلم تنگ شده واسه اونموقع ها که هر وقت کلافه بودم میرفتم زیتون سیاه میخریدمُ میخوردمُ میخوردمُ بعدش که به خودم میومدم زیتون سیاها کلافگی مو برده بودن :)

۰ نظر ۲۸ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۴۲
نارِن° جی

.

مردم کوبا قرار نگذاشته اند چیزی را تغییر دهند و همین زندگی شان را سرخوشانه میکند. اینکه خوب است یا نه را نمیدانم، این را باید جامعه شناس ها بگویند اما کوبایی ها برعکس ما هستند که در طول تاریخ به همه چیز کارداشته ایم و کار داریم. از سوراخ لایه اوزون تا حل بزرگترین مشکلات فلسفی بشر. اینجا اگر از یک بچه پانزده ساله بپرسید که میخواهد چه کاره شود آدم را با تعجب نگاه میکند. تعجب او از این بابت است که اصلا در ذهنش نقشه ای برای این کار ندارد، در حالیکه در ایران اگر از یک بچه پنج ساله همین سوال را بپرسید نه تنها پاسخی مشخص میدهد بلکه برای این تصمیمش یک تحلیل منطقی هم دارد. کوبایی ها فقیرترین و در عین حال شادترین مردم دنیا هستند. این روزها مدام از خودم پرسیدم مردم کوبا چطور میتوانند در عین فقری چنین عمیق، چنان شادمان باشند؟ این روزها فهمیده ام که مردم کوبا در لحظه زندگی میکنند، هیچ کس یادی از سال های تلخ و شیرین رفته نمیکند و در عین حال آدم هایی هم نیستند که نگران آینده باشند. آنچه دارند را خرج میکنند و از آن لذت میبرند تا فردا چه شود. میشود راننده تاکسی ای را دید که روی تاکسی چرخی اش دارد چرت میزند و خیلی هم دنبال شکار مسافر و قاپیدن آن از دست همکارش نیست. او در آن لحظه حال میکند که در آفتاب لم بدهد و از آن لذت ببرد. مردم کوبا قرار نگذاشته اند چیزی را تغییر دهند و همین زندگی شان را  سرخوشانه میکند.

از کتاب سباستین از منصور ضابطیان

۰ نظر ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۵۴
نارِن° جی

.

بغلش میکنم و می اندازمش هوا و از خنده ریسه میرود. مثل همه ی بچه های دیگر جهان است. بی بغض و آرام. در دنیایی که شبیه دنیای همه بچه هاست و آدم را مثل همیشه به فکر میبرد که این دنیای مشترک از کجای زندگی آدم ها جدا میشود که دیگر تاب تحمل همدیگر را نداریم؟ بچه های کوبایی و آمریکایی، بچه های آذری و ارمنی، بچه های سوری و بچه های دنیا آمده در خراب خانه های داعش همه شهروندان یک جهان اند که ناگهان بزرگ میشوند، میپاشند از هم و پرتاب میشوند به دنیاهایی ک آدم هایش تاب تحمل هموطنانش را هم ندارند چه برسد به اینکه شهروندان دیگر دنیا ها را تحمل کنند.

 

از کتاب سباستین از منصور ضابطیان

۰ نظر ۲۳ فروردين ۰۱ ، ۱۷:۵۳
نارِن° جی

.

اونقدر نا امید بودم که نوشتم:
ز کار و بار و یار و حال و فال و دل در گذر.

 

اونقدر خسته بودم از نا امدیم که نوشتم:
کاش دیگه نگم ز کار و بار و یار و حال و فال و دل در گذر.

 

الان مینوسیم:
ز کار و بار و یار و حال و فال و دل شُل نگر!
که یعنی شُل کن و به هر چی پیش اومد بگو خوش اومد!
که نه اونقدر نا امید باش نه اونقدر در به در دنبال امید!
که یعنی:
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

۰ نظر ۱۴ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۱۸
نارِن° جی

.

میم جان و خاله اینطوری دلداریم دادن که:
تو ۲ هفته است نرفتی، ما که ۲ ساله نرفتیم چی بگیم!

۰ نظر ۱۴ فروردين ۰۱ ، ۰۷:۴۳
نارِن° جی