هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

.

+ به میم جان گفتم ویس شاگردش رو برام بفرسته! وقتی دلیلش رو پرسید گفتم چون توش درس داره! 
+ ‏ویس شاگردش این بود: [با گریه و ناراحتی] خانوم اصن نمیدونیم چرا یه دفعه اینجوری شد، یه لحظه نمره مونو دیدیم، دیدیم دوازده شدیم.
+ ‏درسش این بود که خیلی وقت ها فکر میکنیم خیلی چیزها اهمیت دارن در حالیکه اینطور نیست. کلید خیلی چیزها دستِ "زمانِ"

۰ نظر ۲۵ آبان ۹۹ ، ۰۸:۲۸
نارِن° جی

.

از مشورتی که امروز گرفتم فقط اونجاش که: اولش که اومدی اینجا فکر میکردی اوضاعت اینجوری شه؟ اینقدر تغییرِ مثبت؟ یه سیبُ که میندازی بالا کلی چرخ میخوره تا برمیگرده. برو ببین چی میشه.
+ و من سیبُ میندازم بالا...

۰ نظر ۱۲ آبان ۹۹ ، ۱۹:۳۲
نارِن° جی

.

عجیب است... وقتی به این روند سقوطِ غم بار نگاه میکنم، سرچشمه ماجرا در اتفاق نیفتادنِ اتفاقی است انگار. از ناامید شدن های پی در پی. از ایت دازِنت وُرک های پشت سر هم. و الان منِ نا امیدی مانده و منی باید بیاید که دوباره سر بالا بگیرد و سبز شود. منی که از تهِ دل بگوید:

 میدانم، شام­های زیادی در پیش است.
میدانم، داغ­ های زیادی خاموش است.
میدانم، رودها و صداها خشکیده است.
میدانم، برف­ های گرانی باریده است.
اما...
صبح­ های عجیب و رودهای غریب و آفتاب­ نجیبی در راه است. میدانم، میدانم.
میدانم، قفل ­های گرانی می ­سازند.
میدانم، رنج­ های من و تو هم ­سازند.
میدانم، خارهای زیادی در راه­ است.
میدانم، راه های زیادی بن بست است.
اما…
دست ­های نجیب و راه ­های عجیب و کلیدهای غریبی در راه است. می­دانم، میدانم.

+ باید این "من" را پیدا کنم...

۱ نظر ۰۵ آبان ۹۹ ، ۲۳:۵۲
نارِن° جی

.

و قسم به نوشتن...

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۹ ، ۲۳:۲۹
نارِن° جی

میم جان یه لواشک گذاشت جلومو با واکنشی مواجه شد که انتظارش رو نداشت: تکون دادن سر به معنی نفی و یک نُچِ زیر لب. اونموقع بود که گفت: تازه الان فهمیدم واقعا حالت بده! فهمیدم که به فنا رفتی! که از دست رفتی! که عکس العمل باور نکردنی ای نشون دادی!

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۹ ، ۲۳:۲۸
نارِن° جی

.

یه روز یه جا خوندم:
آدم ها را لبریز نکنیم.
آستانه تحمل هر کس اندازه ای دارد،
هر آدمی‌ از یک جایی به بعد خسته میشود،
قسمت های آزار دهنده زندگی اش را جدا میکند،
و برای همیشه دور میریزد...

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۹ ، ۲۳:۲۵
نارِن° جی

.

از یه جایی به بعد بود ‌که کم کم خودم رو هم توی فعل ها و کلمه هایی که به کار میبردم اضافه کردم. مثلا دیگه نمیگفتم: میخوایین قوطی زیر سازیِ کاور ستون ها"تون" چند در چند باشه؟ بجاش میگفتم: توی نقشه های بزرگنمایی لابی آسانسور"مون" متریال پیشونی سقف راهروهارو نشون "ندادیم".

۰ نظر ۰۵ آبان ۹۹ ، ۲۳:۱۶
نارِن° جی