هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

.

I never want anything more than i have now

این جمله جایگاهِ ذهنیِ خیلی خوبیه اگه آدم توی زندگیش بهش برسه. نه از جهتِ قانع بودنِ به هرچیزی، بلکه از این جهت که: میدونی چطور مردم رو شست و شوی مغزی میدن؟ اونا یه چیزیو بارها و بارها تکرار میکنن. تملک خوب است. پول بیشتر خوب است. اثاث بیشتر خوب است. تجارت بیشتر خوب است. بیشتر خوب است. بیشتر خوب است. ما اونو تکرار میکنیم و میزاریم که برامون تکرارش کنن. بارها و بارها، تا اینکه هیچکس به خودش زحمت نمیده به چیز دیگه ای حتی فکر کنه. طوری که حتی یک انسان متعادل و طبیعی هم دچار سرگیجه میشه و دید درستی پیدا نمیکنه که واقعا چه چیزی مهمه*

 

I never want anything more than i have now

این جمله جایگاهِ ذهنیِ خیلی خوبیه اگه آدم دید درستی پیدا کنه که واقعا چه چیزی‌ مهمه.

* قسمتِ در نکوهشِ بیشتر خوب است از جایی کپی شده که منبعش یادم نیست!

۰ نظر ۲۷ دی ۰۰ ، ۱۹:۲۱
نارِن° جی

.

قسم به گوش کردنِ پادکست بعد از دیدنِ فیلم و سریال. مثل چند بار دیگه‌ نگاه کردن به اون فیلم و سریال از دریچه چشم دیگرانه.

۰ نظر ۲۴ دی ۰۰ ، ۱۱:۵۴
نارِن° جی

.

باورم نمیشه زمان با این سرعت در گذره و ما بچه ها با این سرعت بزرگ شدیم. اون قدر بزرگ که بچه ی کوچیکِ یکی از ما بچه ها با دیدنِ موهای سفید بین موهای باباش گفته: پیر شدی بابا! ولی وقتی بمیری هم دوستت دارم!

۰ نظر ۱۹ دی ۰۰ ، ۲۳:۱۷
نارِن° جی

.

چیه این دنیای متاورسی که قراره بشه آینده ی نه چندان دورِ جهان؟! جدا از اینکه میتونه به سمت و سوی خیلی وحشتناکی بره ولی مطمئنا مزیت هایی هم داره. اما من در نهایت میگم آخه آواتارت به چه درد میخوره کنارم وقتی از گوشت و پوست و استخوان نباشه؟

۰ نظر ۱۸ دی ۰۰ ، ۱۸:۱۸
نارِن° جی

.

و قسم به صحبت کردن با کد های مورس :))

۰ نظر ۱۶ دی ۰۰ ، ۲۰:۰۴
نارِن° جی

.

Losing Heart
اگه تحت الفظی معنی‌ کنی میشه از دست دادن قلب.
اگه توی اصطلاح معنی کنی میشه دلسرد شدن.

ارتباط جالبیه بین معنی تحت الفظی و اصطلاحی.

۰ نظر ۱۲ دی ۰۰ ، ۲۳:۲۹
نارِن° جی

.

میگم پلاگینی که فلانی گذاشته توی شِیر خیلی باحاله. وقتی چندتا پروژه رو با هم باز میکنی، هر پروژه توی سربرگ رنگ مخصوص خودش رو میگیره و دیگه آدم قاطی نمیکنه. بعد تازه آدم شاد هم میشه! میگن تو همینطوری که نشستی پشت کامپیوتر یهو واسه خودت میخندی! تو دیگه لطفا بیشتر از این شاد نشو! این شادیارو بزار واسه ما!
+ جذابیت این روزای سرکارم شده گوش کردن به کتابِ صوتی قصه های مجید. این قصه، هم خنده عمیق میاره رو لب هم اشکِ حلقه زده توی چشم. بنظرم از سادگی‌ و خلوصِ شخصیت هاشه که اینقدر حسِ شادی و غمُ منتقل میکنه و باعث میشه حالتِ خل و چل مآبانه به من بده! :))

۰ نظر ۱۲ دی ۰۰ ، ۰۷:۳۴
نارِن° جی

.

+پشت لپتاپِ خاله، تبلتِ مامان، روی آیینه خونه ی خاله و حتی پشت پایه ی یکی از مبل های خونه ی ما استیکرهای بچگونه ی نوه خانواده چسبونده شده و انگار هیچکس دلش نمیاد جدا کنه استیکرهای نوه ای که با بزرگ شدنش، مخالفتش هم برای مسافرت های یک ماهه به اینجا و جدا شدن از روتین زندگیش شروع شده.

+ بچگی هام دلم برای شهرِ ستاره ها و مادربزرگی تنگ میشد ولی رفتن به اونجا رو برای کل تعطیلات عید نمیپسندیدم. اونجا رفتن برای تعطیلات تابستون رو دوست داشتم ولی نهایتا ده روز و نه بیشتر.

+ ‏آدمیزاد وقتی پدر و مادر میشه به دلِ بچه هاش زندگی میکنه، نه به دلِ خودش. و برای کریسمسِ امسال، پدرِ نوه ی خانواده هیچ فیلمی نفرستاد که با تمام وجود داره میخنده و با صدای افتضاحش میخونه: دارم میرم به تهرااان، دارم میرم به تهرااان.

۰ نظر ۱۰ دی ۰۰ ، ۱۷:۴۵
نارِن° جی

.

آسمونِ آبی، رنگ اُکرِ دیوار و درختِ همیشه سبزِ سرو، کنارِ هم برای من یاد آورِ شهرِ ستاره هاست. خواب دیدم آسمونِ آبیش بنفش شده، الوارهای چوبی جای آجرهای اُکر رو گرفته و بجای سروِ همیشه سبز، درخت جنگل های شمال نشسته. من سرگردون بودم. گذرِ زمان و اون حجم از تغییر که ازش بی اطلاع بودم بد بود و تلخ.

عکس از اینستاگرام: davar.alireza

۰ نظر ۰۸ دی ۰۰ ، ۲۱:۳۴
نارِن° جی

.

مسیری رو که صد بار رفته باشم برای بار صد و یکم اشتباه میرم اگه غرقِ تفکراتم باشم! امروز وقتی به خودم اومدم دیدم فرمونُ اونجا که باید نپیچوندمُ سر درآوردم از ولیعصرِ دوطرف درخت دارِ خلوت با پس زمینه ی آسمونی که بالاش کبوده و پایینش نارنجی :))

۰ نظر ۰۶ دی ۰۰ ، ۱۶:۴۷
نارِن° جی