و در چشمانت چیزی بود که ادامه داشت...
نمایشگاه مصالح ساختمانی پارسال را استادِ یکی از کلاس های فنی حرفه ای اصرار کرد برویم و ببنیم و یاد بگیریم. آنموقع یک درصد هم به فکرمان خطور نمیکرد برای نمایشگاه سال بعدش حرف از گرفتن غرفه بزنیم، حرف از طراحی و اجرای دکوراسیون سایر غرفه ها. حرف از اینکه شاید قرار باشد آن سه شب حیاتی را از شب تا صبح در نمایشگاه بیدار بمانیم و کار کنیم.
+ اگر چه حرف، حرف است و قطعیتی ندارد ولی لذت بخش است رسیدن به جایی که حتی میتوان حرفش را زد ^_^
موجود بسیار بسیار پشه خوری هستم! آنقدر که دلم میخواهد بعضی شب ها که از خواب بیدار میشوم، مثل بچگی ها گریه کنم، میم جان بیدار شود، جای قرمزِ باد کرده ی نیش پشه ها را آرام آرام ناز کند تا کم کم سنگینی پلک هایم مرا با خود ببرند
بیا به هم قول بدهیم
تو موسیقی بشوی،
من گوش.
+ خودم را در اختیار تو قرار بدهم :)
علاقه ام به دیدن برنامه های کنکور سراسری عجیب است! شاید به دنبال بیرون کشیدن دوباره ی اطلاعاتی هستم که سالهایی درگیرش بودم و تا حدود زیادی مسلط به همه شان! همان اطلاعاتی که اکنون فقط اسم هایی گنگ در ذهنم به جا گذاشته اند!