"آسمون برام تنگ شده"
الان با این یه جمله که میگم میفهمی عمق فاجعه رو؟ پس هر کاری قراره بکنی بکن. وقتشه. اخه میدونی؟ آسمون برام تنگ شده...
"آسمون برام تنگ شده"
الان با این یه جمله که میگم میفهمی عمق فاجعه رو؟ پس هر کاری قراره بکنی بکن. وقتشه. اخه میدونی؟ آسمون برام تنگ شده...
باشد که باز هم تکرار کنیم حرف های نادر ابراهیمی را، باشد که یادمان بیاید زندگی کردن را، باشد که از مسیر دور نشویم:
کسی که سهراب را دوست داشته باشد، شاملو را احساس کند، فروغ را بستاید، و هر شعر خوب را آیهای زمینی بپندارد، چنین کسی، به درستی زندگی خواهد کرد. کسی که به کیارستمی شگفتزده نگاه کند، به زرین کلک با نهایت احترام، به صادقی با محبت، و آثار مخلباف را دوست داشته باشد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد. کسی که در برابر باخ، بتهوون و موتزارت، فروتنانه سکوت اختیار کند، به تار ِ جلیل شهناز، عود نریمان، آواز شجریان و ترانهی «اندک اندک» شهرام ناظری عاشقانه گوش بسپارد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد. کسی که مولوی را قدری بشناسد، حافظ را قدری بخواند، خیام را گهگاه زیر لب زمزمه کند و تک بیتهای صائب را دوست بدارد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد. کسی که زیبایی نستعلیق و شکسته، اندوه مناجاب سحری در ماه رمضان، عظمت ِ خوفانگیز کاشیکاری اصفهان و اوج زیبایی طبیعت را در رودبارَک احساس کرده باشد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد. شاید سخت شاید دردمندانه، شاید در فشار؛ اما بدون شک به درستی زندگی خواهد کرد...