و من هم میگم:
فرمان بده چاله برام تبدیل به راه شه
راهی که توش سعادت باشه...
۰ نظر
۲۴ شهریور ۹۷ ، ۰۱:۰۱
و من هم میگم:
فرمان بده چاله برام تبدیل به راه شه
راهی که توش سعادت باشه...
گفتم: خدا لعنتشون کنه، شیره ی جونمو میکشن!
گفتند: بجاش تو هم شیره ی پرینترشون رو میکشی!
دل تنگی چیز کوفتی ایست، یک چیز مثل یک هیولای وحشتناک، هیولای لعنتی ای که من اسیرش شدم.
دلم تنگ شده برای آن شهر، آن شب های خنک و پرستاره، برای خانه مان و حتی برای نگهبان سیگاری اش. دلم تنگ شده برای رفیق جان، برای رفیق جان ها، برای تئاتر رفتن ها، برای خارج از شهر رفتن ها. دلم تنگ شده برای گالری مان، همان چهار دیواری ای که با عشق پرش کردیم. دلم تنگ شده برای همه چیز آنجا و این دلتنگی چیز کوفتی ایست، چیز خیلی خیلی کوفتی...