تو بمان و دگران...
" محمد حسین شهریار "
اگر می شد صدا را دید
چه گل هایی، چه گل هایی
که از باغ صدای تو
به هر آواز می شد چید
اگر می شد صدا را دید...
" شفیعی کد کنی "
سخن عشق تو بی انکه برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم :)
" جناب سعدی "
گفتی به غمم بنشین، یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا، بنشینم و برخیزم
" جناب سعدی "
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را :)
" جناب حافظ "
مشنو ای دوست
که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز
به جز فکر تو ام کاری هست
:))
" جناب سعدی "
گر تو را
با ما تعلق نیست،
ما را شوق هست
ور تو را
بی ما صبوری هست،
ما را تاب نیست
" رهی معیری "
طعنه خلق و
جفای فلک و
جور رقیب
همه هیـچ اند، اگر یار موافق باشد
" شوریده شیرازی "
شراب لعل و
جای امن و
یار مهربان ساقی...
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد؟
" حافظ "
خوی بد دارم
ملولم
تو مرا معذور دار
خوی من کی خوش شود
بی روی خوبت ای نگار؟
" مولانا "
گر تو پنداری
به حُسنِ تو نگاری هست،
نیست
ور تو پنداری
مرا بی تو قراری هست،
نیست
:)
" مولانا "
چه چسبد دلشدگانِ علی حاتمی ^_^
ما دلشدگان خسرو شیرین پناهیم
ما کشته ان مه رخ خورشید کلاهیم
ما از دو جهان غیر تو ای عشق نخواهیم
صد شور نهان با ما، تاب و تب جان با ما
در این سر بی سامان، غم های جهان با ما
با ساز و نی، با جام و می، با یاد وی
شوری دگر اندازیم، در میکده ی جان
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
- حافظ -
+ میدونی؟!
آن نخل ناخلف که تبر شد، ز ما نبود
ما را زمانه گر شکند ساز میشویم
< صائب تبریزی >
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یکلحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
«افشین یدالهی»
خیال انگیز و جان پرور چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی که میدانی که زیبایی
رهی معیری
نمیشود که بهار از نو سرسبزتر باشد
شکوفه از تو شاداب تر
پاییز از تو غمگین تر.
نمیشود که تو باشی و شعر هم باشد
نمیشود که تو باشی، ترانه هم باشد
نمیشود که تو باشی، گلدان یاس هم باشد
نمیشود که تو باشی، بلور هم باشد
نمیشود که شب هنگام
عطر نگاه تو باشد
محبوبه های شب هم باشند.
نمیشود که تو باشی، من عاشق تو نباشم
نمیشود که تو باشی
درست همینطور که هستی
و من هزار بار خوب تر از این باشم
و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم
نمیشود، میدانم
نمیشود که بهار از تو سرسبزتر باشد...
« یک عاشقانه آرام- نادر ابراهیمی»
اگر چه دل نهادم بر جدایی
ولی سوزم ز داغ آشنایی
ز کویت میروم اما دل اینجاست
ندارم تاب دوری مشکل اینجاست
« ردیف اپازی محمود کریمی/ دستگاه همایون، نی داوود »
ریختم عوض شده
از وقتی که تو را ریخته ام توی خودم
حالا،
هم ریخت توام
« کامران رسول زاده »
من نشستم بروی می بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی
مهدی فرجی
دیــدی دلا ، کــه یــار نـیـــامــد
گـــرد آمــد و ســوار نــیــامــد
بگداخت شمع و سوخت سراپـای
و آن صـبــح زرنـگـــار نـیــامــد
آراســتـیــم خـانــه و خـــوان را
و آن ضـیـف نـامــدار نـیــامــد
دل را و شــــوق را و تـــــوان را
غم خورد و غمگـســار نـیــامــد
سوزد دلــم بـه رنـج و شـکـیـبت
ای بـاغـبــان بــهــار نــیــامــد
بشکفت بس شـکـوفه و پـژمـرد
امـّا گـلــی بــه بــار نـیـــامــد
خوشـید چشـم چشـمـه و دیـگـر
آبــی بــه جــویــبــار نـیــامــد
اخوان ثالث
خبرت هست که دیگر خبر از خویشم نیست؟
خبرت نیست که آخر خبر از عشقم هست؟
جناب شهریار
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم
به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
جناب سعدی ^_^