واژه « لعنتی » در فرهنگ لغت من به دو معناست:
لعنتی ای که عزیز دل نباشد
لعنتی ای که عزیز دل باشد
:))
واژه « لعنتی » در فرهنگ لغت من به دو معناست:
لعنتی ای که عزیز دل نباشد
لعنتی ای که عزیز دل باشد
:))
زندگی باید چیز لعنتی ای باشد، چیز لعنتی ای که مثل برق میگذرد، چشمانت را میبندی و کمی بعدتر باز میکنی، فقط کمی بعدتر، ولی گویا واژه کمی برایش کم بود، چشمانت را که باز میکنی همه چیز عوض شده است، همه چیز انقدر زیاد عوض شده است که شکه میشوی، انقدر شکه میشوی که به خودت یاداوری میکنی کافی است چشمانت را ببندی و کمی بعدتر باز کنی، کمی بعدتری که شاید به دنیایی ختم شود که تو دیگر در آن زندگی نکنی.
+ چند ساعت که به عقب برگردم، و بعد از آن بیست ویک سال فلش بک بزنم یک زن جوان مادر شد و یک مرد جوان پدر، مادر و پدر کودکی با سهکیلو و هشتاد گرم وزن و پنجاه سانت قد.
کودکشان چشمانش را بر هم گذاشت، کمی بعدتر بازشان کرد، فقط کمی بعدتر، ولی گویا واژه کمی برایش کم بود، چشمانش را که بازکرد همه چیز عوض شده بود.
+ کودک بیست و یک ساله ی بزرگ شده برای خودش لالایی گذاشته بود، به یاد دقایقی پیش که تازه چشمانش را باز کرده بود...
یعنی ۵۰٪ کیف سینما به اینه که وقتی میری توی سالن روزه و هوا روشن، وقتی میایی بیرون شبه و هوا تاریک
یعنی لعنت به اون سانس هایی که موقع تورفتن روزه و هوا روشن، و موقع بیرون اومدن هم روزه و هوا روشن
کار من ساختن داستان فلان ادم توی ماشینش یا بهمان ادم توی پیاده روئه، کار من تحلیل ساختمان های خوب و بد شهر نیست.
+ هرز کننده ذهن من همون تاثیرات رشته تحصیلیه...
اینقدر جالب است این استاد دانش خانواده مان، خلاصه کلامش این است که بچه خوب است، تا میتوانید بدنیا بیاورید! و بعد اضافه میکند تحقیقات نشان میدهد یک زن تا ۴۵ سالگی اش که بچه بدنیا بیاورد خوب است، هرچند قبلا میگفتند تا ۳۵ ولی تحقیقات آن زمان براساس سیاست قبلی جامعه بوده...