منِ پادکست گوش کن، از شروع جنگ تا دیروز هیچ پادکستی گوش نکردم و پناه بردم به دنیای هری پاتر و دوباره غرق شدن تو دنیای جادو و دوباره یاداوریِ بیست سالِ پیش. غرق بودم توی دنیای پاترها و دوستان و دلم نمیخواست بیام توی دنیای واقعی، توی دنیایی که از جنگ صحبت میکنن. تا اینکه فیدیبو قطع شد و دزدکی سرک کشیدم به دنیای پادکست.
با تاریخ شروع کردم، از اپیزود تسلیم بی قید و شرطِ داکس، از بمب های اتمی هیروشیما و ناکازاکی، بعد رفتم سراغِ آتش بسِ هاگیرواگیر، دیگه تاریخ نبود، حال بود. بعد سراغِ بازنده جنگِ رختکن بازنده، بعد زخمی از عدم قطعیتِ جافکری، بعد ایرانِ رادیو تراژدی و بعد دراز کشیدم و فکر کردم به یک تجربه جمعی دیگه ما ایرانی ها، یک ترومای جدید و بعد پلی شد توی ذهنم: "هر چی باید همه تک تک بکشن ما کشیدیم که..."