گفتم زیر بارِ وام دارم له میشم! گفت تویاین اوضاع با همین وام گرفتناس که میتونی یه کم خودتو بکشی بالاتر! گفت الان از این کارا نکنی کی بکنی؟ مثلِ آب روی آتیش بود! آرومم کرد :)
۰ نظر
۰۹ شهریور ۰۴ ، ۲۰:۳۰
گفتم زیر بارِ وام دارم له میشم! گفت تویاین اوضاع با همین وام گرفتناس که میتونی یه کم خودتو بکشی بالاتر! گفت الان از این کارا نکنی کی بکنی؟ مثلِ آب روی آتیش بود! آرومم کرد :)
سرش رو تکون داد و با تاسف گفت برای هرکی تعریف میکنم باورش نمیشه یه همچین کاری با بچه هاش میکنه!
و من فکر کردم به همون تعداد انگشت شماری که کاری که خودش با بچه اش کرده بود رو برای کسی تعریف کردم. آخرین و سخت ترین و تلخ ترین بار همونجایی بود که به خودم اومدمُ دیدم میخوام ثابت کنم که واقعا این بچه و والد باهم نسبت خونی دارن! چون طرف بدجوری باورش نمیشد یکی یه همچین کاری با بچه ی خودش بکنه!
اما عجیب تر از همهاینا میدونی چیه؟ اینکه چه گرده زمین! چه گرد!