+ دیدی؟ نه، میخوام ببینم دیدی؟ دیدی باز ر...؟!
+ دیدی؟ نه، میخوام ببینم دیدی؟ دیدی باز ر...؟!
+ میدونی چیه؟ بچه هامون باید چهار روزاز صبح تا شب دانشگاه باشن ولی ما ها سه روز، به عبارتی فردا بچه هامون سه تا کلاس دارن و ما دو تا، لا لای لای لا لای لای:))
- واقعا که سر به رسوایی زدی
پیوست: اندر فواید افتادن یک درس سه واحدی البته از قسمت پر لیوان!
+ من داره خوابم میاد
- اصلا به خودت فشار نیار، ناراحت میشم فشار بیاری، بریم بخوابیم
پیوست: برگرفته از مشکلات عدیده ماتحت در حین انجام کار برای تحویل پروژه
استاد گرانقدر راجع به من و رفیق گرامی فرمودند: یا خوابن، یا میخورن، و یا میخندن، ایضا ایشون فرمودن این تحفه ها چی ان اوردن سر کلاس من، این ها موجودان مستمع آزادی هستن که هر کار دلشون بخواد میکنن؛ و در پایان عرایض بالا ایشون بسیار از حضور گرم و صمیمی مان سر کلاس تشکر کردند و فرمودند تا به حال دانشجویانی به باحالی ما نداشته اند
پیوست: من و رفیق جان بسیار خشنود وخرسند از گروه دو نفره مان هستیم، همینکه فعل ها جمع بسته میشوند و از حالت مفرد خارج اند کلی نور امید در قعر دل هامان روشن میکند. این همه به گند کشیده شدن ها اگر روی یکنفر اتفاق میافتاد دیگر هیچچیزش خنده دار نبود :))
- اردیبهشت ۹۴ -
همیشه قسمت لواشک های مامان پز اینه که قبل از تبدیل شدن به لواشک، یعنی درهمان مراحل ابتدایی سفت شدن توسط یک انگشت خبیث خرده شوند :))
- فردا باید زودتر بریم کار کنیم؟
+ هرچی تو بگی
- من چی بگم؟! هرچی خودت گفتی همون
+ نمیدوم والا، حالا خودت یه نظر بده
پیوست: تاثیر گرفته از مشکلات ماتحت ۲ و عملیات پاس دادن توپ به زمین حریف برای نه آوردن :))
گفته ام و گویم بارها که زندگی باید یه جایی وسط تعطیلات متوقف بشه و از اون روز به بعد تا ته دنیا یک روز تعطیل باقی بمونه!
+ تاثیر گرفته از مشکلات عدیده در قسمت ما تحت
ولا دیمر: خب حالا چیکار کنیم؟
استراگون: بیا هیچکاری نکنیم این مطمئن تره.
اینکه با تابستان جان به اندازه دو امتحان و چهار پروژه فاصله دارم هم خودش مایه بسی مباهات است :))
+ عجب، کلکتول شدی!
- اواپراتور شدم!
+ یهفکری باید کرد فردا
-ما دیگه رفتنی شدیم
+ کلکتول جااان
- بعد خودم تو میسپارمت دست اکو تنها نباشی
+ نه، شعارمون یادت رفته ها
دیالوگ های من و رفیق جان :))
درجمعی که همه با دهان باز و چشمانی از حدقه بیرون زده به تو زل زده اند و هرچند ثانیه اصواتی مانند وااای به گوشت میرسد و فقط یک نفر میگوید اشکال ندارد نمیشود درست کار مورد نظر را به انجام رساند. ولی هر چی بود خوب بود، خیلی خوب، به به :))
سراسیمه گفت لطفا کمی دیرتر پخشش کنید، ما تا ۱۵ دقیقه دیگه میرسیم.
از ته دل قهقه زدم که ما نه آقا تشریف داریم و نه آقازاده لذا بخاطر دو موجود مفلوک ناشناس دلیلی برای دیرتر پخش کردنش ندارن.
دم درش گفتن بفرمایید، به جز شما کس دیگه ای نیست.
+ ممکن است ادم آقا و آقازاده نباشد ولی میتواند به طور اختصاصی «در دنیای تو ساعت چند است» ببیند و کیفش را ببرد ^_^
انبه عزیز دل، تو از خرمالو برایم بیشتر نباشی کمتر هم نیستی، پس لطفا تو هم به همه بگو خیلی خوشحال و خرسندی که با لذت تمام نوش جانم میشوی،حتی اگر مقدار زیادی از زرد خوشرنگ تو به پوست زرد پررنگ ترت بماند ^_^
اینکه همدم ادم رباب و جام و باده باشه ینی زندگی در ارمان شهر خودت :))
+ اگر تناسخ واقعیت داشت شاید من در یکی از زندگی هایم اینچنین میشدم!
وقتی دو عدد دانشجو نداند جان و بال ستون دقیقا کدام قسمتش است متوصل میشوند به فلسفه، به این گونه که مگر میشود جان دوطرف باشد و بال وسط، مطمئنا جان انقدر ارزش دارد که بال دوطرفشرا میگیرد و سپس با اعتماد به نفس کامل به دیوار های سمت بال، نبشی میدهند :))
شاید من نتوانم صدایم را به سزم بیندازم و بخوانم:
آااااااااآاااااااااآااااااااااااآااااااااااااآ
مرا خود با تو سری درمیان هست
وگرنه روی زیبا در جهان هست
آاااااااااآااااااااااآاااااااااااآاااااااااااآ
ولی میتونم بینویسم و تابلویش را بر جلوی چشمم نصب کنم، اینچنین میشود اوضاع بر وفق مراد :))