.
سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۹ ب.ظ
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنکه یافت مینشود آنم آرزوست
"جناب مولانا"
+ آنکه یافت مینشود آنم آرزوست...
۹۸/۰۹/۱۲