.
شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۱۹ ب.ظ
میدانم، شامهای زیادی در پیش است.
میدانم، داغ های زیادی خاموش است.
میدانم، رودها و صداها خشکیده است.
میدانم، برف های گرانی باریده است.
اما...
صبح های عجیب و رودهای غریب و آفتاب نجیبی در راه است. میدانم، میدانم.
میدانم، قفل های گرانی می سازند.
میدانم، رنج های من و تو هم سازند.
میدانم، خارهای زیادی در راه است.
میدانم، راه های زیادی بن بست است.
اما…
دست های نجیب و راه های عجیب و کلیدهای غریبی در راه است. میدانم، میدانم.
هر شب، تانک های سیاهی می آیند.
هرشب، خواب های عجیبی می بینند.
هر شب، بال های غریبی می کوبند.
اما...
در آتش فردا خواب های عجیب و تانک های مقوا میسوزند. میدانم، میدانم.
+ و انسان به امید است که زنده است.
۹۹/۰۶/۲۹