.
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۲۵ ب.ظ
برای بارِ چندمه که وقتی روبروییِ سمت چپی داره از مشکلش به روبروییِ سمت راستی میگه و من خواه ناخواه میشنوم چشمام پر اشک میشه! یک تشابه خیلی عجیب توی کل ماجرا هست. یعنی اگه یه قسمت از تفکر روبروییِ سمت چپی توی فلانی بود، مشکل من حل میشد یا اگه یه قسمت از تفکر بهمانی توی من بود مشکل فلانی حل میشد. یا اگه یه قسمت از تفکر من توی بهمانی بود مشکل روبروییِ سمت چپی حل میشد. یا اگه یه قسمت از تفکر فلانی توی روبروییِ سمت چپی بود مشکل بهمانی حل میشد. و من برای بارِ چندمه که چشمام پر اشک میشه چون توی این ماجرا با تمامِ پیچیدگیش، اگر هرکدوم از ما جوری فکر میکرد که اون یکی، هیچ کدوم مشکلی نداشتیم. اما اینجوری نیست و این خیلی لعنتیه.
۰۰/۰۸/۳۰