.
و انگار زندگی بعد از خوندن از فلسفسه اگزیستانسیال یه ذره متفاوت میشه: از پادکست رواق:
زندگی انسان به اصالتِ ماهیت آلوده شده، ما در زندگیِ امروز بخش زیادی از سرمایه عمرمون رو میدیم برای کسی "شدن" برای تبدیل شدن به یک "ماهیت". امروزه "بودن" معنا نداره و "شدن" معنا داره پس در زندگی بخش زیادی از سرمایه عمرمون رو برای اطمینان خاطر از فردا خرج میکنیم و فردا اندیشی میکنیم. در صورتیکه ما بخاطر خود استثنا پنداری و انکار، مرگ رو چنان دور میدونیم که سرمایه ی عمر هم بنظرمون خیلی میاد پس زندگی کردن، اصیل زیستن و اگزیستانسیال بودن رو به آینده موکول میکنیم. ولی کسی که مثلا با آگاهی از مرگ غریب الوقوع این تصور پیش چشمش میشکنه، میفهمه که زندگی رو نباید عقب انداخت. عمر ما و وجود ما در مقیاس عمر و وجود تمام عالم هستی اونقدر کوچیکه که بهتره به چشم سرمایه کوچیک بهش نگاه کنیم! در همه ما هزاران نعمت وجودی هست که از فرط ظهور مخفی میمونه. اصولا این عادت آدمه که در محرومیت قدر میدونه اما باید هم تمامِ وجود رو قدر بدونیم و هم بتونیم اونو به بخش های کوچیک تجزیه کنیم و برای هر تکه وجود قند توی دلمون آب بشه. باید بتونیم بخاطر دیدن خوشحال بشیم باید بتونیم بخاطر راه رفتن هیجان زده بشیم باید بتونیم بابت شنیدن به خودمون ببالیم. اگه ارزش همین تیکه های کوچک وجود رو بدونیم و داشته هارو ببینیم و از نداشته ها و نیامده ها و رفته ها رها بشیم میتونیم اصیل زندگی کنیم...