هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

.

جمعه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۴۲ ب.ظ

پنج شنبه ساعت 12 شب : زیر نسیمی که از پنجره باز اتاقم بهم میخورد به تعطیلى شنبه فکر میکردم و خواب رفتم با فکرِ برنامه ای که هنوز در مورد جزئیاتش صحبت نکرده بودیم ولی میدونستم مثل همیشه قراره بهم خوش بگذره.

 

پنجشنبه ساعت 3.5 شب : با اولین صدا که از خواب پریدم، فهمیدم ماجرا از چه قراره، با مشابه این صداها چند ماه پیش هم از خواب بیدار شده بودم، اما این بار صداها شدیدتر، نزدیکتر و بیشتر بود. همون شب فهمیدم این ماجرا سرِ دراز دارد...

 

شنبه ساعت 2 ظهر : با کوله باری از غم به گوشه گوشه خونه نگاه کردم، حس ترسِ دیگه ندیدن خونه همه وجودم رو گرفته بود، در خونه رو قفل کردم و برای یه مدت نامعلوم خونه رو ترک کردم...

۰۴/۰۳/۳۱
نارِن° جی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">