.
+ دو روزی بوده گیر داده بودم به گوش کردن آهنگ هایی در مورد ایران. دو روز قبل از اون شبِ کوفتی. پشت سر هم تکرار میکردم اونجا که محمدرضا شجریان میخوند "ایران، غمت مرساد، جاویدان شکوه تو باد"، یا اونجا که ستار میخوند "ایران ایران سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هم وطن من"، یا اونجا که شهرام شپره میخوند "الف و ی و ر و آ اگه با نون جور میود واسه من قشنگ ترین اسم توی شعرم در میومد"، یا اونجا که داریوش میخوند "وطن پرنده پر در خون ، وطن شکفته گل در خون"، یا حتی اونجا که شاهین نجفی میخوند "از خزر تا خلیج فارس جای زخم قدیمی گلوله هاست، کی میگیره قلبم آروم تا وقتی تو تو بندی ایرانِ خانوم، شیر بانو، جانِ زیبا"
+ اون دو روز قبل از اون شبِ کوفتی، اونقدر گیر داده بودم به ایران که میخواستم بیام و اندر احوالات سن بالا و شدید شدن حس وطن دوستی بنویسم!
+ بعد از اون شب که از صدای انفجار ها از خواب بیدار شدیم، بعد از اون روز کوفتی که خونه رو به مدت نامعلوم ترک کردیم، بعد از اون روزی که به شوخی و خنده توی سوپرمارکت بهمون گفتن جنگ زده، بعد از اون که بغض امونم رو بریده بود و به مقصد نامعلوم زدم بیرون و هندزفریم رو که گذاشتم توی گوشم، آخرین آهنگ رو که پلی کردم، تو گوشم خوند "از دل خانه ویران از ته سفره بی نان، نونی برداشتم و دیدم نام شعرم شده ایران"