.
جمعه, ۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۴۰ ق.ظ
شهریور 91 بود که نه دلم می آمد رتبه ی هفت هزارم را روانه ی دانشگاه آزاد (آن هم رشته ای که دوستش ندارم) بکنم نه دلم می آمد دل بکنم از تهران عزیزم. آن موقع از آن مدل احمق هایی بودم که فکر میکردم زندگی فقط در تهران زندگی است، اصلا فکر میکردم ادم های شهرهای دیگر در همه چیز چند درجه ای از ساکنان تهران پایین تر اند!
شهریور 95 است و من دلم قنج میرود برای این شهر، اصلا دلم قنج میرود برای زندگی نکردن در تهران، دیگر حتی چند ماه به چند ماه هم دلم برای آب اناری روبروی گلدیس تنگ نمیشود
+ چقدر خوب است که من دیگر آن احمق کوچولوی سابق نیستم!
۹۵/۰۶/۰۵