.
سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۴۳ ق.ظ
+ در آن سن به حرفش اهمیت نداده بودم، حتی به کل فراموشش کرده بودم حرفی را که تجربه ای بود از گذراندن بیست و اندکی سال زندگی
+ چند روز قبل بود که همان حرف از دهانم خارج شد، همان حرف که سال ها قبل برایش هیچ ارزشی قائل نبودم و بی توجه به آن راه خودم را انتخاب کرده بودم. حالا همان حرف شده بود تجربه ی من
+ چیزی به نام "تجربیاتت را در اختیار دیگران بگذار" بی فایده است انگار. دیگران در صورت داشتن آزادی همان راهی را انتخاب میکنند که خودشان دلشان میخواهد، همان راه را میروند تا ناگهان در یک روز همان تجربه که سال ها قبل شخصی در گوششان خوانده بود، به کمک تارهای صوتی از میان لب هایشان خارج شود!
ولی میدانی؟ دیگر فایده اش برای خودشان چه میتواند باشد؟! هیچ...
۹۵/۱۲/۱۰