هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

.

نامبرده به شدت احساس فرتوت شدگی داره. اون هیچوقت فکر نمیکرد به همین زودی برسه روزی که دیگران از روی قیافه اش بفهمن که اون یه دانشجوئه. درواقع اون عادت داشت با یه بچه دوم، سوم دبیرستانی اشتباه گرفته بشه

+ اینجانب اصلا توانایی درک و هضم این مساله که سال دیگه یک شخص ۲۲ ساله لیسانس گرفته است رو نداره. تمام

۰ نظر ۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۳۷
نارِن° جی

.

ای جانِ جانِ جانم

تو جانِ جانِ جانی

۰ نظر ۱۶ مهر ۹۴ ، ۱۲:۰۵
نارِن° جی

.

لعنتی

لعنتی

لعنتی

لعنتی

لعنتی

لعنتی

لعنتی

لعنتی

   .

   .

   .

همه 

از نوع

غیر عزیز دل

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۱:۵۲
نارِن° جی

.

+ ا... خانوم، فردا بجای اینکه ۷.۲۰ سردر ببینمتون، ۱۰.۲۰ جلو سینما میبینمتون

_ ز... خانوم، معدل بالا ۱۷.۲۵ یادتون رف؟

+ این جای خودش اونم جای خودش

_ صحیح میفرمایید، چشم

+ ملاقاتتون میفرماییم، شبتون خوش

_ بله بله، خیلی خوشحال میشیم


 دیالوگ های بین من و رفیق جان

۰ نظر ۱۱ مهر ۹۴ ، ۰۸:۴۷
نارِن° جی

.

صبح کی حالا کی شاطر علی ممد؟!

از ساعت ۱۱ صبح تا ۴ بعد از ظهر مدت زمانی بس طولانیست ولی بنده و رفیق جان در پروژه فاز دو کردن در همان مرحله صفر ماندیم. مرحله صفر یعنی ناتوانی در بدست اوردن ابعاد ستون سازه، در این ۵ ساعت هر دم یک ابعاد جدید بدست میامد که بعد از گذشت حدود نیم ساعت نقض میشد، بنابراین جایز است دوباره تکرار کنم:

صبح کی حالا کی شاطر علی ممد؟!

بعدا نوشت: اگر نمره یکی‌ از درس هایم ترم گذشته ۸.۲۵ نبود و یا با خفت و خواری ۱۰ اش نکرده بودم، هم‌اکنون باید میدانستم ابعاد یک‌ستون را بر حسب مدل نوشته شده اش در جدول اشتال بدست میاورند نه بر حسب اعداد متناقض نوشته شده در نقشه ها


« نوشته شده در اردیبهشت ۹۴ »

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۰:۵۰
نارِن° جی

.

درواقع نامبرده میتونه بجای کلکسیون پیپ که همواره دلش خواسته کلکسیونی از مضراب های شکسته داشته باشه، دستش هم درد نکنه که با این سرعت، کمر همت به شکستن مضراب ها بسته

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۴ ، ۰۸:۲۵
نارِن° جی

.

یک استاد دارم ایشون میفرمایند:

 «هر کی بیشتر بفهمه،‌زندگی براش سختر میشه، مثلا الان زندگی برا من خیلی سخته»

یعنی من واقعا هیچ حرفی واسه گفتن ندارم :|

۰ نظر ۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۳:۱۷
نارِن° جی

.

حوزه علمیه در پی حادثه منا شنبه تعطیل میباشد

+ در حال حاضر مقادیر بسیار زیادی از غم توی دلم ول میخوره. اگه بنده توی حوزه علمیه بودم میتونستم تعطیل باشم، تعطیلی خیلی مهمه، حتی در این حد :))

۰ نظر ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۸:۲۶
نارِن° جی

.

به اندازه کافی پاییز اومده و رفته و من بودم و به همون اندازه کافی خرمالو خوردم، زیتون سیاه هم همینطور. 

میدونی میخوام چی بگم؟ 

این جمله « یک بهار، یک‌ تابستان، یک پاییز و یک‌زمستان را دیدی، از این پس همه چیز تکراری ست » اگرچه به نظر من جمله مزخرفیه ولی اگر به جای یک، بیست و یک بذاری میتونه از مزخرفی دربیاد و میتونه خیلی معنی داشته باشه.

 میدونی میخوام چی بگم؟

۰ نظر ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۲
نارِن° جی

.

انگار از فصل نارنجی پاییز، از روشن فکری هایش، از شاعرانه هایش به ستوه امدم.
انگار اندازه جیب های بارانی، کاپشن، پالتو و خلاصه همه لباس های پاییزه و زمستانی ام متناسب اند، متناسب با انگشت های دستم
۰ نظر ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۸:۱۸
نارِن° جی

.

+ دیدی؟ نه، میخوام ببینم‌ دیدی؟ دیدی باز ر...؟!

- ای نامرد
+ ناراحتی نداره که، اصن زندگی ما براساس همین جمله شکل گرفته:))
۰ نظر ۰۱ مهر ۹۴ ، ۱۱:۰۹
نارِن° جی

.

نامبرده پشت فرمون اهنگ عبدالحسین مختاباد رو گوش ‌میدن:

چرا تو جلوه ساز این بهار من نمیشوی،

چه بوده آن گناه من که یار من نمیشوی،

           بهار من گذشته شاید 

شکوفه جمال تو شکفته در خیال من،

 چرا نمیکنی نظر به زردی جمال من،

            بهار من گذشته شاید

نه قاصدی که از من آرد گهی به سوی تو سلامی،

نه رهگزاری از تو آرد برای من گهی پیامی،

           بهار من گذشته شاید

و سپس های های میزند به زیر گریه درحالیکه به این مساله فکر میکند چند روزی ست لواشک میل نفرموده و چقدر دلش هوای لواشک کرده

+ آدم است دیگر، گاهی دچار سندرم پی.ام.اس میشود

۰ نظر ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۴۲
نارِن° جی

.

- برو بیرون سراغ پروانه هایت! تو هیچوقت چیزی نخواهی شد.


انچه هنوز تلخ ترین پوزخند مرا برمی انگیزد «چیزی شدن» از دیدگاه آنهاست، آنها که میخواهند ما را در قالب های فلزی خود جای بدهند. آنها با اعداد کوچک به ما حمله میکنند. آنها با صفر مطلقشان به جنگ با عمیق ترین و جاذب ترین رویاها میایند

"بار دیگر شهری که دوست میداشتم- نادر ابراهیمی"

۰ نظر ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۰
نارِن° جی

.

+ میدونی چیه؟ بچه هامون باید چهار روز‌از صبح تا شب دانشگاه باشن ولی ما ها سه روز، به عبارتی فردا بچه هامون سه تا کلاس دارن و ما دو تا، لا لای لای لا لای لای:))

- واقعا که سر به رسوایی زدی


پیوست: اندر فواید افتادن یک درس سه واحدی البته از قسمت پر لیوان!

۰ نظر ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۳
نارِن° جی

.

ملت با تلویزیون اسمارت سه بعدی نگاه میکنن ما رادیو گوش میدیم:)

۰ نظر ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۴۶
نارِن° جی

.

ارامش بخش ترین انتخاب واحد طی دوران سال تحصیلی دارم یعنی، با خیال راحت میدونم هیچ‌ درسی تو هیچ گروهی که دلمون میخواد نه به من و نه به رفیق جان میرسه:))

+  فراموش کردن تکمیل فرم ارزیابی استاید هم نعمتی است!

۰ نظر ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۳۷
نارِن° جی

.

درسته غر میزنم وقتایی که لج میکنه که ببرمش خونه اش، درسته بعضی وقتا حرصم میگیره از‌حرفاش، ار کاراش، ولی میدونی چیه؟ اگه یه روزی بیاد که نخواد باشه منم نباید باشم. میدونی؟

سالهای اولی که میم جان میرفت مدرسه، بغل اون بود که میتونست ارومم کنه، شعرهای اون بود که میخندوندم، عصر که میشد با اون میرفتیم لب پنجره که اومدن میم جان رو منتظر بشینیم. میدونی چی میگم؟ اون تنها کسی بود که لب پنجره کنارم وای میستاد تا اومدن میم جان رو از دور ببینمو با خوشحالی نشونش بدمو بگم اومد.


اول دبستان دونه دونه بچها داشتن اوریون میگرفتن، یه روز وسط کلاس اومدن دنبالم، گفتن که حدس میزنیم اوریون گرفتی، باید بری خونه. دست تو دست مستخدم رفتم تا رسیدم خونه، در رو که باز کرد گریون رفتم تو اتاق، کلی نگران شده بود، هی میگفت در رو باز کن، اخه چی شده؟  میدونی؟ اگه بخواد نباشه کلی نگرانش میشم، هرجا که باشه میرمو هی میگم در رو باز کنه، هی میگم اخه چی شده؟


با عصبانیت گفتم دکتر غلط کرده گفته، چرت گفته، چرت. میدونی؟ دلم میخواد راست گفته باشم که چرت گفته، اخه میدونی؟ مهربون ترین مادربزرگ دنیائه مادربزرگ من.

۰ نظر ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۳
نارِن° جی

.

+ من داره خوابم میاد

- اصلا به خودت فشار نیار، ناراحت میشم فشار بیاری، بریم بخوابیم

پیوست: برگرفته از مشکلات عدیده ماتحت در حین انجام کار برای تحویل پروژه

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۱۱
نارِن° جی

.

بعضی وقتا دلم میخواد همچین پشنگو بغل کنم، فشاااااار بدم که همه سیم هاش پاره شن،‌ برن توی‌ بدنم و بعد من جان به جان افرین تسلیم کنم‌ :))

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۵۲
نارِن° جی

.

همی گفته ام و گویه ام بارها هوای خوب هواییه که پتویی باشه :))

۰ نظر ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۹
نارِن° جی

.

درواقع هیچیش به هیچیش نیست، میدونی چی میگم؟!

۰ نظر ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۷
نارِن° جی

.

نمیشود که بهار از نو سرسبزتر باشد

شکوفه از تو شاداب تر

پاییز از تو غمگین تر.


نمیشود که تو باشی و شعر هم باشد

نمیشود که تو باشی، ترانه هم باشد

نمیشود که تو باشی، گلدان یاس هم باشد

نمیشود که تو باشی، بلور هم‌ باشد

     نمیشود که شب هنگام

              عطر نگاه تو باشد

                 محبوبه های شب هم باشند.

نمیشود که تو باشی، من عاشق تو نباشم

نمیشود که تو باشی

        درست همینطور که هستی

               و من هزار بار خوب تر از این باشم

               و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم


نمیشود، میدانم

نمیشود که بهار از تو سرسبزتر باشد...


« یک عاشقانه آرام- نادر ابراهیمی»

۰ نظر ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۰
نارِن° جی

.

موقعیت آنی چیز کوفتی ایه، چیز کوفتی ای که فقط با گذشت زمان میشه به ارزش واقعیش پی برد، به ارزش خوب یا بدی که اون موقعیت آنی داشته

۰ نظر ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۹
نارِن° جی

.

من حتی توانایی تصور کردن میم جان را هنگام پوشیدن لباس های مدرسه‌ اش دارم، با این مو های‌ کوتاه کرده اش،  موهای کوتاهی که گردی صورتش را بیشتر میکند، همینطور درشتی چشمان زیتونی رنگش‌ را. موهایی که معصومیت چهره اش را به خچبی نشان میدهد

+ ما به فدای میم‌ جانمان

۰ نظر ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۷
نارِن° جی

.

یک دیوار با مقاوت فوق العاده برای کوبوندن سرم لطفا

۰ نظر ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۲
نارِن° جی

.

همه ما افراد معمولی ای هستیم، خسته کننده ایم، شگفت انگیزیم، شجاعیم، قهرمانیم، بی پناهیم ، شاد و خندونیم، فقط به روزش بستگی داره.


برد ملتزر


۰ نظر ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۳
نارِن° جی

.

جدل ها تا به این اندازه دوام نمیاوردند اگر که تنها یک طرف مقصر بود

رائول لاروش

۰ نظر ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۵
نارِن° جی

.

یادش بخیر اون زمانایی که مینشتم توی ماشینو اینو به گوش‌جان میسپردم :))


چه رعنا و چه زیباست تو را رو

چه ناز است در آن دیده و ابرو


از انرو که بدیدیم تو را رخ

نگیریم ‌به غیر از تو به کس‌ خو

۰ نظر ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۵
نارِن° جی

.

دوباره همین یک ساعت پیش لعنتی :)

۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۱
نارِن° جی

.

این قرص قرمز ژله ای ملقب به ژلوفن کی حکم ایجاد ارامش در ناحیه دل بنده رو‌ اجرا میکنه؟

۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۵
نارِن° جی

.

بعدش هم به گل گیسو گفته برود کارتون ببیند و او که ازش پرسیده مگر میخواهد کجا برود بهش گفته میخواهد برود توی کمد بابایی بنشیند و یک کم بو بکشد.

کاری که توی خانهخ ما رسم بود و هروقت که یک کدام از ما دلش برای آن دیگری تنگ میشد میرفت توی کمد اتاق او و چند دقیقه ای توی کمد او،  همه چیز را بو میکشید و ریه هایش را از عطر تن و لباس ان دیگری پر میکرد.

کافه پیانو

+ حس همزاد پنداریم با این قسمت آتقدر زیاد بود که به چکه افتادم

۰ نظر ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۹
نارِن° جی

.

امروز وقتی به خانه رسیده به گمانم یک دل سیر گریه کرده باشد.

شهریور‌که بیاید میشود چهارسال که وقتی به خانه امده پسر بزرگش نبوده تا بگوید دستمال هایش را روی زمین پخش و پلا نکند

و چند هفته ای میشود پسر کوچکش هم مسافرت رفته و نیست تا از شام شب ایراد بگیرد

و دختربرادرش به کشور خودش رفته و دیگر نیست تا با همان زبان نصفه نیمه فارسی اش بگوید باید تمرین های کلاس ده خدایش را انجام دهد

و امشب خواهرش هم ‌نیست تا به قول خودشان به کافه شان _ تراس خانه_ بروند، چایی بخوردند و گپ بزنند

و امشب خواهر زاده اش هم نیست تا زنگ بزند به سرایدار و بگوید کلید های استخر را بگذارد روی در و بعد با هم بروند و روی اب شناور بمانند

+ لعنت به منی که امشب نیستم تا با هم برویم استخری که سرایدار کلیدهایش را روی درش گذاشته...

۰ نظر ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۱۳
نارِن° جی

.

من [ .... ] و [.... ] 

۰ نظر ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۴
نارِن° جی

.

یک‌ قصه گوی خوش صدا لطفا
۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۳
نارِن° جی

.

همین یک ساعت پیش‌لعنتی :)

۰ نظر ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۳
نارِن° جی

.

ماه شب چهارده

و

آب دریا

و

آسمون

و

ساحل شنی

+ ینی به به ^_^

۰ نظر ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۹
نارِن° جی

.

اگر چه دل نهادم بر جدایی

 ولی سوزم ز داغ آشنایی

ز کویت میروم اما دل اینجاست

ندارم تاب دوری مشکل اینجاست

« ردیف اپازی محمود کریمی/ دستگاه همایون، نی داوود »

۰ نظر ۰۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۵
نارِن° جی

.

چهار مضراب ها جون میدن برای وقت هایی که نوار خیال یک جایی گیر کرده باشه. میتونی سر فیگورهای ریتمیک بمونی و بمونی و بمونی و هر وقت نوار خیال شروع به گشتن کرد جمله رو شروع کنی به انتظار رسیدن به فیگور ریتمیک بعدی و گیر کردن دوباره نوار

۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۷:۰۷
نارِن° جی

.

مرگ بر کفتران بی ناموسی که بر روی کولرهای مردم در تراس کارهای بی ناموسی میکنند و شپلق شپلق پر و بالهای خود را بر روی کولر میکوبند و مردم غرق در خواب را بیدار میکنند و انقدر در کارهای بیناموسی خود غوطه وراند که صدای تپ تپ کوبیده شدن دستی به شیشه را نمیشنوند...

۰ نظر ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۴
نارِن° جی

ریختم عوض شده

از وقتی که تو را ریخته ام توی خودم

حالا،

هم ریخت توام

« کامران رسول زاده »

۰ نظر ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۰۲
نارِن° جی

.

نمیدانستم بعضی ها هستند که در بیرون کشیدن لایه های بد وجود آدم تا این‌اندازه هنرمند اند.

« خانوم/ مسعود بهنود »

۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۰
نارِن° جی

.

دلمان از همان سیب زمینی هایی میخواهد که با رفیق جان قایمکی گرفتیم،‌ توی ان ظرف خیلی گنده، و بعد همونطور که دولپی در دهانمان میگذاشتیم شان، میم جان زنگ زد و من گفتم که درحال خوردن یک ظرف بزرگ پر از سیب زمینی هستیم و از انجا که همه پول هایمان را خرج کردیم دمش را بالا نیاورد

وقت بازگشت همه گفتند نووووش جان! صدای روی بلندگویم را شنیده بودند، سرخ شدیم، انقدر که از همان آه نداشته در بساطمان پولی دراوردیم و سیب زمینی ای خریدیم، سیب زمینی در همان ظرف های گنده :)

۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۱
نارِن° جی

.

متخصص شکنجه وجودم اینجانب رو بعد از رسوندن میم جان به راه اهن و آغاز جدایی هفت روزه مستقیم به سوی فیلم های بچگی سوق داد تا چکه ها را به سیل تبدیل کند
« اردیبهشت ۹۴ »
۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۸
نارِن° جی

.

از سری کارهای نفرت انگیز در خانه و کلا در دنیا، شستن ظرف، شستن سینک و خاای کردن باقی مانده غذاها توی سطله!

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۵
نارِن° جی

.

دگر چه میخواهم من

چو کشیده ای از بر من دامن

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۴۷
نارِن° جی

.

گفته ام و گویه ام بارها، یکی باید باشد که آدم را مثل کف دست بلد باشد ^_^

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۳
نارِن° جی

.

در نرم افزار رویت چهار گیره کاری هست که پلان باید در میان انها کشیده شود تا نرم افزاذ بتواند نما، مقطع و پرسپکتیو‌ کاملی تحویل دهد، هر چه پروژه بزرگتر، فاصله بین‌گیره ها هم بیشتر.

+ از محدودیت های گیره های ذهن بیزارم، گیره های ذهن ادم ها به راحتی قابلیت جابجا شدن ندارند...

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۱
نارِن° جی

.

یکی‌از وظایف آدم های فهیم تعظیم در برابر شخص شخیص گوجه سبز است ^_^

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۷
نارِن° جی

.

استاد گرانقدر راجع به من و رفیق گرامی فرمودند: یا خوابن، یا میخورن، و یا میخندن، ایضا ایشون فرمودن این تحفه ها چی ان اوردن سر کلاس من، این ها موجودان مستمع آزادی هستن که هر کار دلشون بخواد میکنن؛ و در پایان عرایض بالا ایشون بسیار از حضور گرم و صمیمی مان سر کلاس تشکر کردند و فرمودند تا به حال دانشجویانی به باحالی ما نداشته اند

پیوست: من و رفیق جان بسیار خشنود وخرسند از گروه دو نفره مان هستیم، همینکه فعل ها جمع بسته میشوند و از حالت مفرد خارج اند کلی نور امید در قعر دل هامان روشن‌ میکند. این همه به گند کشیده شدن ها اگر روی یک‌نفر اتفاق میافتاد دیگر هیچ‌چیزش خنده دار نبود :))

- اردیبهشت ۹۴ -

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۴
نارِن° جی

.

دیگه دلمون طاقت گوش کردن دیدی ای مه استاد بنان و تو ای پری کجایی استاد قوامی رو‌ نداره. قرار بود اولین تصنیف های پخش شده از گرامافون عزیز دل همین ها باشن، ولی در حال حاضر همان گرامافون عزیز  چند صد پله ای با اینجانب فاصله داره

۰ نظر ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۶
نارِن° جی