بچه های سرکار از یه جنبه منو به باباها تشبیه میکنن! یعنی اگه باباها آدم هایی باشن که تو تقویم شون بنویسن فلان روز نوبتِ تمدید فلان بیمه است و ای تقویم یک ماه قبل بهم یادآوری کن، یا مثلا بنویسن فلان تاریخ موقعِ چکاپ فلان مساله است، و بعد همه کارهاشونُ بصورت پیگیر و مداوم انجام بدن، اونوقت من واقعا مثل باباهام! اما میدونی چیه؟ همه اینا خوبه تا وقتیکه فقط برای من باشه، به محض اینکه تبدیل بشه به من و دیگری ای که جور دیگریست اونجائه که اذیت کننده میشه. وقتی من یه آدمِ برنامه ریزِ فلان تاریخِ فلان کارم ولی دیگری یه آدمِ حالا الان نشد بعدا.