هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

.

باز جا داره تکرار کنم:

خانه ی دل ما را از کرم عمارت کن

پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی


"شیخ بهایی"

۰ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۵۳
نارِن° جی

.

آخییییش :)

۰ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۵۱
نارِن° جی

.

قبل تر ها نوشته بودم:
آیا نباید وقتی رییس جمهور یک مملکت فرمودند: "آب را بریزید همانجایی که میسوزد. انقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دان تان پاره شود. از تره بار نزدیک خانه ما خرید کنید، چرا از جاهای گران خرید میکنید؟ در محله ما قیمت ها ثابت است و.."
 همگی مثل نهنگ ها خودکشی دسته جمعی کنیم؟


الان مینویسم:
سوپر مارکت محل تصمیم جدیدی  برای راحتی کارش میگیرد، تا شب که مغازه اش را میبندد جعبه هایش را توی پیاده رو ول میکند. استادمان تصمیم جدیدی در مورد شیوه تدریسش میگیرد، حالا دیگر مشکلی در درک آن درس نداریم. مدیر فلان کارخانه تصمیم جدیدی در مورد نیرویش میگیرد، برادرش قرار است جای برادرمان را بگیرد. میوه فروش سر کوچه برای افزایش مشتری تصمیم جدیدی میگیرد، قرار است سود میوه هایش را کمی کمتر کند. کافی شاپ مورد علاقه مان تصمیم جدیدی در مورد دکوراسیونش میگیرد، دیگر میز همیشگیمان وجود ندارد. رییسمان تصمیم جدیدی درمورداضافه کاری و اضافه حقوق میگیرد. دیگر نمیشود تا فلان تاریخ خانه مورد علاقه مان را بخریم. همسایه تصمیم جدیدی در مورد نظمش میگیرد، دیگر کفش هایش دم در پخش و پلا نیستند. خواهر زاده مان تصمیم جدیدی در مورد زندگی اش میگیرد، میخواهد از همسرش جدا شود. فلان کارگردان تصمیم جدیدی در مورد ساخت یک مجموعه میگیرد، پس از دیدن اثرش بینشمان نسبت به فلان مسئله کاملتر شده.
+ تصمیم های بزرگ و کوچک اطرافیانمان که ریشه در تفکر و بینش هر فرد دارد، خواه ناخواه روی زندگی ما هم تاثیر میگذارد.
حالا میگویید فرقی نیست بین بینش و رفتار و صحبت و عمل هرکس؟
۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۴
نارِن° جی

.

از بین بچه های دایی، فقط یکی شان فارسی حرف زدن را بلد است. چند وقت پیش بود که با ناباوری جلوی تلویزیون نشسته بود و با همان لهجه خاص خودش میگفت باورم نمیشود قرار است چهار سال این مرد را توی تلویزیون ببینم، حرف هایش را بشنوم و کارهای عجیب و غریبش را تحمل کنم.

 میترسم قرار باشد چند روز دیگر من با ناباوری جلوی تلویزیون نشسته باشم و بگویم باورم نمیشود قرار است چهار سال این مرد را...

۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۵۹
نارِن° جی

.

باید یکی باشد که همه دوچرخه های شهر را بخرد،

بعد ببرد برای پسر بچه هایی که خواب داشتنش را میبینند

اما فقط خوابش را...

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۵۳
نارِن° جی

.

به به، چه آب و رنگی داشتیم قدیما :)

+ مسجد نصیرالملک

+ عکاس نامشخص


۰ نظر ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۴۴
نارِن° جی

.

بار، سنگین است و در گرداب این آشوب ها

کوه را بر دوش خود از کوه بالا می برم

" نادر ابراهیمی "

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۰۶
نارِن° جی

.

گویا پای روی کاتر رفته ام نیاز به بخیه داشت، ولی نه یک روز بعد از زخم شدنش. دکتر نمیتوانست بفهمد رفتن به تئاتر ارجحیت داشت، حتی با پایی که لنگ میزد...!

۲ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۲۷
نارِن° جی

.

منو که بد قول نمیکنی؟ هوم؟!

۰ نظر ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۵
نارِن° جی

.

ای به فدای چشم تو

این چه نگاه کردن است؟


" جناب شهریار "

۰ نظر ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۴۰
نارِن° جی

.

+ اصن زحمت های امسالم به کنار! چهار سالیو بگو که همش درس خوندم! از روز اول به فکر ارشد بودم! هی درس درس درس، زحمت زحمت زحمت! حالا دقیقا یه روز مونده به کنکور باید مریض شم!

- نه مامان، این چه حرفیه؟ خوب میشی تا فردا

+ ماماااان! چی میگی؟! داشتم مسخره بازی درمیاوردم!

- من فکر کردم تب داری زده به سرت داری هذیون میگی! گفتم حالا یک کم دل داریت بدم :))

۱ نظر ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۲۸
نارِن° جی

.

وقتی شب خسته و کوفته رسیدیم، متوجه شدیم روز "ساخت اولین محصول مون" مصادف شده با روز "بزرگداشت شیخ بهایی" و روز "معمار"   

+ به گمانم امشب، وقتی خوابمان عمیق شده، قیافه هایمان ^_^ مدلی باشد

+ شکر

۱ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۵۸
نارِن° جی

.

به اندازه ی قبل از یه سوسکِ ناقابل میترسم، حتی الان که میتونم یه چوبُ با دریل سوراخ، پیچ یا خزینه کنم...!

۱ نظر ۰۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۱۶
نارِن° جی