هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

.

شبِ اون روزی که مغزم توانایی همراهی با کوچیک ترین فراز و فرودی با موسیقی رو نداشت، علایم کرونام عیان شد! شبِ همون روزی که رفتم توی فُلدر بنان و تصنیفِ بهارِ دلنشینُ گوش کردم و گفتم من مغزِ فرتوتِ خسته ی خودم رو دوست تر دارم! حالا امروز که دوباره از فرط خستگی مغز رفتم سراغ این آهنگ ترس برم داشت از علائمی که شاید شب قرار باشه عیان شه!

+ اما در هر صورت:
 ‏ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن و از این صحبتا :)

۰ نظر ۳۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۵۲
نارِن° جی

.

حالا کاری به ابوسعید ابوالخیر ندارم، ایشون یه رباعی گفتن شامل ۴ مصرع و تمام. اما اگه جای علیرضا قربانی بودمُ میخواستم رباعیات ابوسعید ابوالخیر رو بزارم کنار همُ از تو دلش یه شعر دربیارم واسه خوندن، بعد از این دو مصرع:

 

درد دل من دواش می‌دانی تو

سوز دل من سزاش می‌دانی تو

 

میگفتم:

 

خب خیلی بدی که درمونش نمیکنی! واقعا که!

و بعد همونجا در اوج آهنگم رو تموم میکردم!

 

و بعد اگر خیلی اصرار میکردن که بیا و ادامه بده، اون یکی آهنگمو میخوندم:

 

غمگین چو پاییزم، از من بگذر!

شعری غم انگیزم، از من بگذر!

 

۰ نظر ۱۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۰۰
نارِن° جی

.

همه در جایی از زندگی انگار میفهمیم که ما ذره ای روی ذره ای روی ذره ای هستیم.

"مجتبی شکوری"

۰ نظر ۱۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۳:۲۶
نارِن° جی

.

و قسم به سفر دلچسب :)

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۹:۳۷
نارِن° جی

.

از بامزه بودنِ چراغ قوه ی جاسویچی طوری که خریدم میگفتیم و به اونجا رسیدیم که اگه مادربزرگی بود میگفت چرا برای من از اینا نخریدی منم میخواستم! بعد میگفت آخه این واسه توی کیفم خوبه شبا که میخوام قرص بخورم راحت میبینم. بعد من میدادمش به مادربزرگی، بعد اون قربون صدقه ام میرفت و در مورد دست و دل باز بودنم و چشم و دل سیریم صحبت میکرد و از نبودن این خصلت توی دخترخاله ام شکایت میکرد! کاش بود، کاش میتونستم چراغ قوه مو بدم بهش که بزاره توی همون کیفش لابلای بقیه ی خرت و پرت ها...

۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۱۶
نارِن° جی

.

ای همه شوق پریدن و این صُبتا،
خسته گی یه کوله باره روی رخوت تن من و این صُبتا.

۰ نظر ۰۵ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۰۴
نارِن° جی

.

درحالیکه میم جان سعی در متقاعد کردنم برای ملحق شدن بهش برای دیدن سریال خاتون رو داره، من همچنان میگم اصلا خوشم نیومد توی قسمت اولش، برای موزیک متنش آهنگی از آلبوم شهر خاموشِ کیهان کلهر رو پخش کردن! همچون موسیقی قشنگی نباید بشینه روی هیچ سریالی، مگر سریال های خاص! و هرچقدر میم جان میگه خودش اجازه داده تو ول کن نیستی، باز هم تاثیری توی عقیده من نداره! :))

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۰:۴۱
نارِن° جی

.

+ موهامو که کوتاه کردم حتی فکر کردن به دلیلش هم حس انجام کاری تینیجر طور برام به همراه داشت، چه برسه به نوشتن در موردش...


+ امروز توی فیلمی که دیدم زنی دلیلش برای کوتاه کردن موهاشُ اینطور گفت:


I think i needed to make a change to remind

my self that surprising things can still happen


+ و من هم نیاز داشتم به این یادآوری. حتی اگر در قالب یک عمل تینیجر طور باشه...

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۰:۱۷
نارِن° جی