هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۹ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

.

دوربین از اتاق بزرگی عبور میکند که تعدادی مرد در آن نشسته و حرف میزنند! اتاقی که بنظر سرسام آور است! سپس در نمایی نزدیک وارد اتاقی میشود که در گوشه ای از اتاق بزرگتر است، نما روی خانمی که پشت میزی نشسته است میماند. صدای همهمه ای از اتاق سرسام میاید، یکی از مردها با تاکید روی حرف "گ" به مرد دیگر میگوید: ...نخور! زن همچنان به کار خود ادامه میدهد. دوباره همان صدا اما آهسته تر میگوید: اِاااا؟ تو اتاقه؟ کمی صدایش را بلندتر میکند و میگوید: خب پس بخور! بخور!
زن میخندد!

۰ نظر ۲۹ مهر ۹۸ ، ۰۹:۲۴
نارِن° جی

.

درحالیکه نامبرده منتظره که اتو مو داغ شه با کلافگی میگه: خسته شدم از این پیچ و تاب موهام، یه دسته شون به سمت شرق میل میکنه، یه دسته غرب، یه دسته هم صاف میمونه! میشنوه: حداقل یکی میتونه واست بخونه به قربوووونِ خَمِ زُلففففففِ سیاهت!

۰ نظر ۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۸:۳۱
نارِن° جی

.

وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم اشتباهی نکردم. وقتی برمیگردم خودمو سرزنش نمیکنم. میگم با اون میزان  احساسات و اطلاعاتی که اون لحظه داشتم و با هر میزان ظرفیت مغزیم برای ریسک، برای غم، برای شادی و برای تجربه های عجیب غریب، اون تصمیم رو گرفتم. توی انتخابم یه سری موقعیت‌ها برام پیش اومد، یه سری تجربه‌ها کسب کردم که اگر اون انتخاب رو نمیکردم مطمئنا اون تجربه‌های ناب رو بدست نمیاوردم. تجربه ها همه رنگی رو شامل میشن، خوش رنگ هست، بدرنگ هست، سیاه هست، سفید هست، بی رنگ هست و این عین زندگانیه و حالا شاید من اغراق شده و با یه طیف بیشتر این‌ها رو لمس کردم و چشیدم و دیدم و از این بابت نه تنها ناراحت نمیشم بلکه خیلی موقع‌ها با آنالیزش خوشحالم میشم..

" کمال کلانتر "

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۸ ، ۲۳:۱۰
نارِن° جی

.

" ما امیدوارترین افسردگانِ جهانیم "

 

دیالوگ فیلم آشغال‌های دوست داشتنی

۰ نظر ۲۷ مهر ۹۸ ، ۲۲:۳۵
نارِن° جی

.

نامبرده سر و بدنش پر درده، دلش شیکسته اس، چشاش پر غصه اس، بی حوصله اس، خسته اس. نامبرده آسمون و ریسمونو بهم میبافه و از هرچیزی میگه تا اون چیزی که باید بگه رو نگه. بعضی وقتا بعضی چیزارو نمیشه گفت.

۰ نظر ۲۴ مهر ۹۸ ، ۰۹:۵۲
نارِن° جی

.

قسم به ماه شب چهارده، حتی اگه اونشب باز هم فرم دست چپت وقتی مضراب میگیری اونطور که باید باشه نیست، حتی اگه دلت کیک گردوی مامان پز بخواد و نباشه؛ حتی اگه دلت بارون بخواد و نیاد. آخ که قسم به ماه شب چهارده، حتی اگه خیلی چیزها اونطور که تو میخوایی نباشه.

۰ نظر ۲۲ مهر ۹۸ ، ۲۱:۵۹
نارِن° جی

.

میگه از کی میخوایی بری مرخصی؟ میگم از فلان تاریخ تا فلان تاریخ؛ شما چی؟ میگه از فلان تاریخ تا فلان تاریخ. سریع با خودم محاسبه میکنم و میبینم مرخصی هامون میفته پشت هم و ده روز نمیبینمش! خوشحال میشم و به این فکر میکنم اگه فلان تاریخم نیاد میشه یازده روز! پس با یه لحنِ "بخاطر خودت میگم وگرنه به من چه" بهش میگم چون دو روز و نیم میتونین برین مرخصی میشه فلان روز هم بهش اضافه کنین ها! با یه لحنِ "ااا حواسم نبود دمت گرم که گفتی" میگه راست میگی ها!

۰ نظر ۲۲ مهر ۹۸ ، ۱۴:۴۴
نارِن° جی

.

میم جان میفرمایند شما یه تیر دو نشون که نه! یه تیر سه نشون میزنی! میفرمایم چطور؟ میفرمایند ۷ ساعت از ۹ ساعتِ کاریِ یه روزت رو بخاطر دانشگاه، سرکار نمیری! از اون طرف ۳ ساعت از ۱۰ ساعتی که باید دانشگاه باشی هم نمیری! از اون طرف روزایی که دانشگاه داری زودتر از روزایی که سرکار‌ی میرسی خونه و از ساعت ۶ که میرسی تا ساعت ۸ هر نیم ساعت یه بار همکلاسیاتو مسخره میکنی و میگی هه هه! اون خنگا هنوز سر کلاسن! میفرمایم من همونی ام که هنوز داغ یه جلسه غیبت از یکی از درس های ترم شیشم رو دلم مونده، همون درسی که فکر میکردم سه جلسه غیبت کردم و جلسه آخر فهمیدم ای دلِ غافل! فقط دو جلسه بوده و هنوز یکی جا داره! میفرمایم من همونی ام که...! میفرمایند نمیخواد بگی! خودم میدونم با چه فضاحتی درس خوندی و دانشگاهو تموم کردی!
+ ما به فدای میم جانمان :))

۰ نظر ۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۹:۱۱
نارِن° جی

.

جناب مولانا چه هوشمندانه لفظ مودبانه ای برای "گم شو از جلو چشام دیگه نبینمت" انتخاب کردن:

رو سر بنه به بالین،
تنها مرا رها کن
ترک من خرابِ شبگردِ مبتلا کن

۰ نظر ۱۴ مهر ۹۸ ، ۰۸:۴۵
نارِن° جی

.

چند سال قبل وقتی نامبرده جوان تر، خام تر و آرمان گراتر بود، وقتی یکی از دانشجویان ترم بالا از او در مورد داشتن یا نداشتن نامزد سوال کرد و بعد از چند هفته از او خواست با خانواده اش مزاحم شود نامبرده به دلیل "یک جمله" یک نه قاطع گفت! و آن یک جمله چیزی نبود جز: "من خیلی فکر کردم"...!
و نامبرده که آن زمان جوان تر، خام تر و آرمان گراتر بود گفت کسی را میخواهد که آنقدر او را بخواهد که برای بودن با اون نیاز نداشته باشد خیلی فکر کند!!
و حالا که نامبرده کمی پیرتر، کمی پخته تر و کمی واقع گراتر شده به این فکر میکند آدم هایی که خیلی فکر میکنند و درنهایت به یک نتیجه میرسند خیلی بهتر از امثال منی هستند که خیلی فکر میکنند و به نتیجه ای هم نمیرسند!

 

۰ نظر ۱۳ مهر ۹۸ ، ۱۸:۴۶
نارِن° جی

.

نگاه کردن آدما به همدیگه قوی ترین حس انسانیه. در نگاهِ هم دیگه است که ما دیده میشیم و اونجاست که به وجود میاییم، همچنین در نگاهِ که از بین میریم، با دیده نشدنه که از بین میریم، نابود میشیم...

" برگرفته از پادکست چنل بی"

۱ نظر ۱۲ مهر ۹۸ ، ۱۴:۳۶
نارِن° جی

.

قسم به رفیق... قسم به رفیقی که بعد از مدت کوتاهی صحبت با او، متوجه میشوی نه تنها دیگر گوشه چشم هایت خیس نیست، بلکه گوشه لب هایت هم به خنده باز شده...

۰ نظر ۱۲ مهر ۹۸ ، ۰۲:۱۵
نارِن° جی

.

+ یک متن بلند بالا برایش نوشتم، به حق هم نوشتم فلان حرف را که زدی و فلان کار را که کردی، چقدر بد بود و چقدر زشت.


+ ‏عصبانی بودم و به این فکر میکردم وقتی برای کارها و حرف هایش توجیه‌های احمقانه آورد بگویم کارت با هیچ کدام از این حرف‌ها توجیه شدنی نیست.


+ ‏عذرخواهی اش به من یاد داد اگر کار ناحقی کردم سعی نکنم با هر خزعبلاتی توجیهش کنم، میتوانم رک و راست معذرت خواهی کنم، و این نه تنها شخصیتم را کوچک نمیکند، که برعکس...

۱ نظر ۰۸ مهر ۹۸ ، ۲۱:۴۹
نارِن° جی

.

امیدِ دلم،

در برم بنشین،

تا مگر ز دلم غم برون برود...

 

"شعر: محمد قهرمان"

۰ نظر ۰۸ مهر ۹۸ ، ۰۸:۲۶
نارِن° جی

.

مرد (در حالیکه پای خود را تکان میدهد به اتاق وارد میشود و نیم نگاهی به زن میاندازد): میدونین از در اینجا که برین بیرون یه ملخ سمج هست که میچسبه به پاتون؟
زن (با نگرانی): کشتینش؟
مرد: نکنه از این مدل های حامی حیوانات هستین؟
زن (همچنان با نگرانی): نه، میگم که کاش کشته باشینش یه موقع نیاد تو!

 

+ نامبرده همواره از رابطه اش با تمام موجودات زنده ای که روی دو پا راه نمیرن شرمنده است، اما کاری از دستش برنمیاد.

۰ نظر ۰۷ مهر ۹۸ ، ۲۰:۰۹
نارِن° جی

.

میدونی من چیِ مردها رو دوست دارم؟ اینکه هنوز به جادو اعتقاد دارن: پری‌های کوچیکی این اطراف هستن و جوراب هاشون رو برمیدارن، پری‌های کوچیکی ماشین ظرف شویی رو خالی میکنن، پری‌های کوچیکی به بچها کرم ضد آفتاب میزنن، پری‌های کوچیکی که سالاد یونانی درست میکنن و تو مثل یه خوک میخوری!

 

 "Dialogue of Before midnight"

۰ نظر ۰۶ مهر ۹۸ ، ۰۰:۰۲
نارِن° جی

.

من احساس می کنم فمینیست ساخته مردهاست فقط برای اینکه بتونن بیشتر خودشونو توجیه کنن. اونا به زن‌ها میگن ذهن خودشون رو آزاد کنن! بدن خودشونو آزاد کنن! با مردا بگردن، این طوری آزاد و شادن! و مردا تا وقتی میتونن هر کاری بخوان انجام میدن!

 

 "Dialogue of Before Sunrise"

۰ نظر ۰۶ مهر ۹۸ ، ۰۰:۰۱
نارِن° جی

.

ما بی تو خسته، بسته، هیچ، پوچ!

تو بی ما چگونه ای؟

۰ نظر ۰۵ مهر ۹۸ ، ۲۰:۱۴
نارِن° جی

.

مائیم و نیمِ جانی،

آن هم به لب رسیده...

 

"منسوب به اهلی شیرازی"

۰ نظر ۰۲ مهر ۹۸ ، ۱۲:۵۳
نارِن° جی