عشق و علاقه ام به کارُ اونجا میشه فهمید که موقع پیاده شدن از اسنپ آرزو میکنم کاش تا ۵ میشد گوشه ی این ماشین زیر باد کولرش تو خیابونا دور میزدمُ آهنگ قدیمی باحالاشُ گوش میکردم!
عشق و علاقه ام به کارُ اونجا میشه فهمید که موقع پیاده شدن از اسنپ آرزو میکنم کاش تا ۵ میشد گوشه ی این ماشین زیر باد کولرش تو خیابونا دور میزدمُ آهنگ قدیمی باحالاشُ گوش میکردم!
شبِ کنسرتِ علیرضا قربانی، وقتی همه جا ارغوانی شد، وقتی یه صدا پیچید و خوند "ارغوان، شاخه ی همخونِ جدامانده ی من"، اشک توی چشمام جمع شد. همونجا قولِ یه رشتُ به خودم دادم، سایه ی عزیز.
وقتی گواهینامه مو گرفتم و اعتبارِ ۱۰ ساله اش یه چشمم خورد رفتم توی رویا. ۱۰ سال بعدمو رویا بافتم. امروز وقتی بعدِ ۱۰ سال گواهینامه جدیدم رسید دستم، هیچ کدوم از اون رویاها محقق نشده بودن...
بعد از معطل شدنِ پشت مرزهای گرجستان، آهنگ گرجستانِ نامجو رو طور دیگه ای میشنوم و یه آه میکشم اونجا که میگه گرجستانم را پس بده، ترکمنچای ام را پس بده!
هواپیما غرق بود توی آبیآ که شروع کرد به کم کردن ارتفاع و باعث شد یه خط متتد خودشو نشون بده. زیرِ اون خط، یه آسمونِ غبارآلودِ تیره بود. هواپیما بیشتر ارتفاع کم کرد. ما واردِ اون سیاهی شدیم. اشک توی چشمام جمع شد. چطور بعد از اون همه غرق بودن توی آبیا برگردم توی سیاهیا؟ چطور بعد دیدن اون همه آرامش برگردم به این همه آشفتگی؟! برگردم به فکر کردن در مورد قاتل کلاه قرمزیم که فرار کرده و رفته. به تصمیمی که انگار نمیتونه گرفته شه. به کاری که هر طرفش رو میگیرم از یه طرف دیگه در میره. به زندگی ای که نمیتونم جمعش کنم و انگار فقط به شکل کاملا بیهوده ای خودمو میزنم به در و دیوار.