هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۱ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

.

دچار افسردگیِ برگشت به زندگیِ عادی بعد از دیدنِ منظره های دلربا شدم

۰ نظر ۳۰ مهر ۰۲ ، ۰۹:۰۳
نارِن° جی

.

قسم به عینک دودی ای که نیمه ی بالاش تناژ آبی رنگ داره و نیمه پایینش تناژ صورتی رنگ. آبی های آسمونُ آبی تر میبینم و خاکی های زمینُ خاکی تر. قشنگی های همه چیُ چند برابر میکنه :)

۰ نظر ۲۸ مهر ۰۲ ، ۱۹:۴۶
نارِن° جی

.

 حتی وقتی تصمیم میگیری حالتُ خوب کنی و میری سراغ هایده میخونه واست:

بهار بهار اومده باز دوباره

باز تمومِ دل ها چه بی قراره 

اما برایِ من دور زِ خونه بهارها هم مثل خزون میمونه!

 

یا مثلا میگه:

تو این غربتی که هستم

دارم میمیرم حالیت نیست!

 

یا مثلا میگه:

شب که از راه میرسه غربتم باهاش میاد

مستی هم درد منو دیگه دوا نمیکنه

غم با من زاده شده منو رها نمیکنه!

 

و بعد با تمومِ وجود آرزو میکنی واسش که بُعدهای بدِ ماجرارو تجریه نکنه

۰ نظر ۲۱ مهر ۰۲ ، ۱۹:۴۸
نارِن° جی

.

حتی یادتم میبرند از یاد و از این صُبتا

۰ نظر ۲۱ مهر ۰۲ ، ۱۴:۴۴
نارِن° جی

.

اولین بار که گفتن چرا اینطوری میکنین مگه دور از جونش مرده؛ با خودم فکر کردم واقعا چرا اینطوری میکنیم؟ مگه دور از جونش مرده؟ اما الان اگه یکی پیدا شه که بگه چرا اینطوری میکنین مگه دور از جونش مرده؟ با خودم فکر میکنم آخ که متاسفانه این اتفاق یه شباهت هایی به مرگ داره و فقط زمان لازمه تا آدم اینو بفهمه.

۰ نظر ۲۱ مهر ۰۲ ، ۰۰:۲۸
نارِن° جی

.

یه قسمتِ دیگه از خاطرات بچگیم‌ رفت.

زندگی شو تو یه چمدون جمع کرد و رفت.

بغلش کردم و رفت. رفت.

رفت. رفت

۰ نظر ۲۱ مهر ۰۲ ، ۰۰:۱۴
نارِن° جی

.

حرف از جوون های از دست رفته شد، پریدم وسط. حرف از داغون بودن صدا سیما شد، پریدم وسط. حرف از فلان ساختمون شد، پریدم وسط. حرف از آهنگ داریوش شد، پریدم وسط. حرف شدُ پریدم وسطُ جاهاییش که خنده دار بود خندیدم و جاهاییش که حرص درآر بود حرص خوردم. همه کار کردم بجز چیزی که دلم بیشتر از همه میخواست. با لبِ خندون و کلی آرزوی خوب بغلش کردم و بعد تو تنهاییِ خودم نشستم سرِ چیزی که دلم بیشتر از همه چی میخواست... گریه ای که دیگه بند نمیاد...

۰ نظر ۲۱ مهر ۰۲ ، ۰۰:۱۰
نارِن° جی

.

قسم به هوای خُنَک

قسم به فصلِ نارنگی و خرمالو

قسم به رنگِ نارنجی

قسم به راندوی غروبی که زده به آسمون

قسم به مهر :)

۰ نظر ۱۰ مهر ۰۲ ، ۱۷:۳۲
نارِن° جی

.

بس که ما دنبال زندگی دویدیم، بریدیم که و از این صُبتا

۰ نظر ۰۵ مهر ۰۲ ، ۱۸:۵۲
نارِن° جی

.

وقتی نوستالژیم میزنه بالا میفتم به جونِ لابلای صفحه های این وبلاگ. به خوندنِ حس هایی که تو این سالا داشتم. به خوندنِ اتفاقاش. به فکر کردن راجع به تغییر هام تو همه ی این سالا. نوستالژی چیزِ عجیبیه.

۱ نظر ۰۱ مهر ۰۲ ، ۲۲:۴۲
نارِن° جی

.

خردادِ نودُ چهار نوشتم:

وقتی دو عدد دانشجو‌ نداند جان و بال ستون دقیقا کدام قسمتش است متوصل میشوند به فلسفه، به این گونه که مگر میشود جان دوطرف باشد و بال وسط، مطمئنا جان انقدر ارزش دارد که بال دوطرفش‌را میگیرد و سپس با اعتماد به نفس کامل به دیوار های سمت بال، نبشی میدهند :))

 

مهرِ چهارصد و دو میخونمش. میخندمُ به این فکر میکنم که تنها درسی که توی دانشگاه افتادم همین فازِ دو بود! میخندمُ فکر میکنم به این هشت سال. هشت سالی که برای اولین پروژه ی فاز دو متوصل شدیم به فلسفه.‌..

۰ نظر ۰۱ مهر ۰۲ ، ۲۲:۳۹
نارِن° جی