هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

.

حافظ بهم گفت:

همای اوج سعادت به دام ما افتد

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی

بوَد که قرعه دولت به نام ما افتد ♡

۰ نظر ۱۹ تیر ۰۱ ، ۱۹:۲۶
نارِن° جی

.

یه روز یه جا خوندم:

همیشه هرکاری میکنی به خودت بگو چی رو داری از دست میدی؟

همیشه هرکاری میکنی به خودت بگو چی رو داری به دست میاری؟ 

و بعد ببین کدوم به کدوم میچربه؟

۰ نظر ۱۹ تیر ۰۱ ، ۱۹:۱۵
نارِن° جی

.

حمید علیدوستی برای معنی "خونه" از کنار هم گذاشتن این دو تا کلمه استفاده کرد:

مکعبِ پناه...

۰ نظر ۱۹ تیر ۰۱ ، ۱۹:۰۳
نارِن° جی

.

گفتم اینطوری نه متلعق به این وری نه اون ور

گفتم من از اون آدمام که نیاز دارم متعلق به جایی باشم.

۰ نظر ۱۹ تیر ۰۱ ، ۱۸:۵۷
نارِن° جی

.

و حتی نمیشه گفت چه غمی میاد روی دلم وقتی یه فیلمی میبینم که توش تصویره سنتوره، یا یه صدایی میشنوم که توش صدای سنتوره‌‌‌‌...

+ و من همونی ام که توی گیج و ویجیِ بعد از عمل،‌ اونقدر از سنتورم گفتم که خودم فهمیدم دارم زیاده روی میکنم و برای همین خواستم تمبکم رو هم بیارن که حسودیش نشه به سنتورم!

۰ نظر ۱۷ تیر ۰۱ ، ۰۷:۵۶
نارِن° جی

.

روزهای آخرِ خود را چگونه گذراندید؟!

 

گویی میخ هایی در صندلی است!

و

هر روز دیرتر از دیروز سرکار حاضر میشوم!

۰ نظر ۱۴ تیر ۰۱ ، ۱۲:۵۴
نارِن° جی

.

و غصه پنج شنبه هام خواب به چشمم نیورد!

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۱ ، ۰۵:۲۹
نارِن° جی

.

شیوه ی آروم کردنِ خودم توسط خودم اینطوریه که منِ امیدوار به کمی بهبود، به منِ نگران از بدتر شدن اوضاع میگه: اینکه با باز شدنِ در یه آدم خوشحالِ به تمام معنا بهت سلام کنه کجا و این سلام های هر کدوم بدتر از زهرِ آدم های اینجا بهم کجا؟!

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۱ ، ۰۱:۰۰
نارِن° جی

.

بیشتر از یک سال و نیم از اون روزی که سرکار گفتم دیشب از فکرِ فلان مساله خواب نرفتم گذشته. همون روز که فرداش یکی بهم گفت دیشب نتونسته بخوابه و وقتی دلیلش رو پرسیدم گفت دیروز نفهمیده چی گفتم، یا حتی بهش فکر نکرده که بخواد بفهمه. گفت دیشب یاد حرف هام افتاده. یاد دختر خودش افتاده و تصور کرده زمان گذشته و اونو درس خون و خوب و پر تلاش باره آورده. که دخترش رفته دانشگاه و تونسته کار پیدا کنه، اما بعدش با چالش هایی مثل چالش دیروز من مواجه میشهه. گفت دیشب بخاطر نگرانی از آینده دختر کوچیکش خواب نرفته.

+ ‏و من بنظرم آدم تا زندگیش نکنه یا اونی که از پوست و گوشت خودش هست رو توی اون شرایط تصور نکنه، نمیتونه متوجه ماجرا بشه و با یک برچسب اشتباهِ فمنیستم از کنار ماجرا میگذره.

+ و من امیدوارم دخترِ موفرفریِ اون پدرِ نگران، همون آینده ای رو طی کنه کنه که پدرش براش متصور بود. بجز وجود اون سد هایی که جلوی راه من و امثال من سبز شدن. و من امیدوارم اون دختر موفرفری هیچ وقت توی زندگیش مثل اون شبِ من که خواب نیومد به چشمم نشه. مثل اون روزِ من نشه که دلم گرفته بود از نابرابری ها و هی پِلی میکردم "جهانِ دیگری بسازیم از برابری"‌ مثل امروز من نشه که سرکار بغضم رو توی دستشویی خالی کردم مبادا کسی بفهمه که چی شنیدم. و من امیدوارم اون دخترِ موفرفری، سدی هم اگه جلوی راهش پیدا شد بخاطر جنسیتش نباشه.

۰ نظر ۰۱ تیر ۰۱ ، ۱۸:۵۸
نارِن° جی