هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۳ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

.

من تا همین الانش هم وقتی صحبت به رانندگی میرسید باد مینداختم تو گلو و میگفتم: من از تهران تا یزد رو یک سره نشستم پشت فرمون یا مثلا از تهران تا رشت رو رفتم و کلی شهر هارو دور زدمُ از فیروزکوه برگشتم! اما الان یه جمله جدید به همه اینا اضافه شده و اون هم اینه که: من یک هفته ی تمام توی ترافیکِ دیوانه کننده در حالیکه دست راستم به صورت کاملا بی جون روی پام بود، فقط و فقط با دست چپ رانندگی کردم! اونم با ماشین دنده ای!
+ و من دلم برای کسایی میسوزه که این جمله هارو بارها و بارها شنیدن و حالا باید جمله ی جدیدا اضافه شده رو هم تحمل کنن :))

۰ نظر ۲۴ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۰۱
نارِن° جی

.

بهار هزار و چهارصد با فروریختن یک باور همراه شد. منتهی شد به تجربه ای غم انگیز که دید بهتر و کامل تری بهم داد که اگر زمان به عقب برگرده باز هم دوست دارم اتفاق بیفته چون به این رسیدم که کسی و چیزی را به تمامی قبول نکنم، زیرا جهان بسیار بسیار پیچیده است.

تابستون هزار و چهارصد با شروع هایی همراه شد که حسِ عدم تعلق زیادی با خودش داشت. منتهی شد به خاطرات دل انگیز و قشنگ که اگر زمان به عقب برگرده باز هم دوست دارم اتفاق بیفته چون به این رسیدم که کسی و چیزی را به تمامی رد نکنم، زیرا جهان بسیار بسیار پیچیده است.

 

+ و به این رسیده ام که کسی و چیزی را به تمامی قبول یا رد نکنم، زیرا جهان بسیار بسیار پیچیده است.
کتاب شهروند خط صفر - اردشیر رستمی

۰ نظر ۲۴ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۴۱
نارِن° جی

.

امروز که ساعت ۷:۳۰ از خونه اومدم بیرون، یادِ مفهومی به اسم ترافیک صبحگاهی افتادم و دیدم حق دارن  همه اونایی که بهم میگن شروع کارت همزمان با شروع کار نگهبان هاست! اما من همچنان در حال تلاش برای زودتر رفتن در نتیجه زودتر ببرون اومدن از اونجام و کم کم دارم به همون بچه ی یکی دو ساله ای که بودم تبدیل میشم و هر روز حوالی ساعت ۵ صبح با چشمای باز زل میزنم به سقف!

۰ نظر ۲۴ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۳۵
نارِن° جی

.

و قسم به تعطیلی :))

۰ نظر ۲۳ اسفند ۰۰ ، ۱۵:۴۱
نارِن° جی

.

+ i dont know what to do. she's still crying.
- you cant do anything. you cant just fix people.

۰ نظر ۲۲ اسفند ۰۰ ، ۱۸:۱۵
نارِن° جی

.

گفت یک غلطتی هست همراهت که تو باهاش احاطه شدی، غلظتی که لایه لایه و طی گذشت زمان شکل گرفته. و وقتی از اون غلظت بیرونی، مغناطیسش با توئه و تورو میکشه سمت خودش و اگه بخوایی بهش برنگردی یک مکانیزم روانی خیلی خاصی میخواد.

۰ نظر ۲۰ اسفند ۰۰ ، ۱۲:۴۶
نارِن° جی

.

گفت برون رفت از یک وضعیت اضطراری به معنای این نیست که همه چیز درست میشه. تو فقط از یک چاه میری توی یک چاه دیگه...

۰ نظر ۱۶ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۱۴
نارِن° جی

.

بعدِ رفتنت هر بار حرف اومدن به اونجا میشه زمینُ به آسمون میدوزم که نیام. بعدِ رفتنت فقط یه بار اومدم اونجا، که اونم بعد از رسیدنم وقتی ماشینو پارک کردم قلبم تند تند زد، وقتی رفتم تو آسانسور بغض کردم، وقتی در خونه باز شد و تو دیگه نبودی الم شنگه ای به پا شد و اشک هایی سرازیر شد که هرکار بقیه میکردن بند نمیومد. مادربزرگی بعدِ رفتنت خیلی سخته اومدن به اونجا. اینکه حتی نمیام سر خاکت که بگم من اینجام اصلا به این معنی نیست که ذره ای از ذهنم فراموش شده باشی.

۰ نظر ۱۳ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۳۴
نارِن° جی

.

سروش صحت توی صحبتش با هوشنگ مرادی کرمانی میگه: وقتی میری اونجا تا آخر عمر یه بخشی از وجودت رو انگار میزاری اونجا و از اونجا برمیداری میزاری تو دلت...
+ و من میگفتم خاکش که معروف به دامن گیر شدن بود، پس چرا برای من دامن گیر نشد؟ و حالا معنی جدیدی از دامن گیر بودنِ خاک رو فهمیدم.

۰ نظر ۱۳ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۱۱
نارِن° جی

.

این چند وقت آدم های کارشناس، مجری، خبرنگاه، سیسات مدار گفتتد: برای من بسیار احساس برانگیز است که میبینم اروپایی ها با چشمان آبی و موهای بلوند کشته میشوند‌. گفتند: به صراحت بگویم، این ها پناهندگانی از سوریه نیستند‌. آنها مسیحی، سفید پوست، و بسیار شبیه افرادی اند که در لهستان زندگی‌ میکنند. گفتند: ‏اگر به پناهندگان اوکراینی و لباسهایشان نگاه کنید میبینید افرادی از طبقه متوسط مرفه هستند. بدیهی است که این ها پناهندگانی نیستند که از خاورمیانه یا شمال آفریقا میگریزند. گفتند: ‏ما درباره فرار سوری ها صحبت نمیکنیم،‌ ما درباره اروپایی هایی صحبت میکنیم که شبیه ما هستند و برای نجات جان خود کشور را ترک میکنند. خلاصه این که در قالب جملات مختلف گفتند این جنگ در اروپا رخ داده نه در خاورمیانه! اما خب جنگ برای همه آدم ها جنگ است.
+ هم زمانیِ این صحبت ها با خوندن زندگینامه بهروز بوچانی جالب شد. مثلا اونجا که به نقل از یک آدمِ خسته از همه چیز میگه: ما همه انسانیم. انسان، انسان است. انسان برای انسان. نه انسان بر ضد انسان.

۰ نظر ۱۲ اسفند ۰۰ ، ۱۰:۳۲
نارِن° جی

.

غمت بره و خوشیت بیاد و از این صُبتا :)

خزون نبینه باغت و روشن باشه چراغت و از این صُبتا :)

۰ نظر ۱۱ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۵۹
نارِن° جی

.

هر چند بیشتر و بیشتر آدم ها، مخصوصا و مخصوصا توی این دوره، در مقابل همچین مساله ای میگن
it's not a big deal, just do it!  
اما من خوشحالم که فکر کردم دوست دارم در حقم این کارُ انجام بدن؟ و وقتی در جوابش گفتم نه، به این نتیجه رسیدم که من هم انجامش‌ نخواهم داد. هرچند ممکنه بقیه این کارُ در قبال من انجام بدنُ من هیچ وقت نفهمم، اما مهم اینه وقتی به پارتی که مربوط به خودمه نگاه کنم هیچوقت احساس ناخوش آیندی نخواهم داشت و میدونم همیشه اونی بودم که باید. هرچند اگر دیگران اونی نباشن که باید...
+ و من با وجودِ همه قطره های شوری که از دو طرف صورتم میریزه پایین، با وجود همه دل شکستگی هایی که میدونم در پیشِ روست، خوشحالم که بر خلاف بیشتر و بیشتر آدم ها گفتم
it's a big deal
و انجامش نخواهم داد :)

۱ نظر ۰۸ اسفند ۰۰ ، ۰۵:۳۶
نارِن° جی

.

همایون غنی زاده چقدر خوب نوشت:
بشر به معنای واقعی کلمه تنها شده و سیاست مداران رنگ به رنگ ثابت کرده اند این تنها مردم افغانستان و خامورمیانه نیستند که به موقع تنها گذاشته خواهند شد. این استعداد در هر نقطه ای از جهان وجود دارد مگر آنکه منافع مالی ایشان در خطر باشد. ما باید زودتر میفهمیدیم اگر بشر مهم است چه بشر در افغانستان، چه بشر در لبنان، چه بشر در اوکراین و چه بشر در کشور های عضو ناتو، بشر، بشر است. اما بیچاره بشر.

۰ نظر ۰۶ اسفند ۰۰ ، ۱۸:۲۳
نارِن° جی