هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۰ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

.

همونطور که عباس حسین نژاد میگه:

این درها رو باز کن
این دیوار هارو بردار
ما نمیرسیم تو برسون

۰ نظر ۲۹ دی ۹۸ ، ۱۹:۱۵
نارِن° جی

.

و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را در یافته ام
با لبانت برای همه لب ها سخن گفته ام
و دست هایت با دستان من آشناست
دستت را به من بده
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
بسان ابر که با طوفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام
زیرا که صدای من با صدای تو آشناست
دستت را به من بده

"جناب شاملو"

 

+ و قسم به دست ها

۰ نظر ۲۷ دی ۹۸ ، ۱۵:۲۷
نارِن° جی

.

+ چرا گزارش روزانه تو نمینویسی؟
- چون عصابمو خرد میکنه.
+ چرا؟
- چون هر روز بطور خلاصه یادم میندازه که ۹ ساعت از ۲۴ ساعت عزیز زندگیم چطوری گذشت.
+ ۹ ساعت از ۲۴ ساعت که ایقدر ناراحتی نداره.
- وقتی ۹ ساعتِ طلایی باشه داره! ۹ ساعت طلایی هم یعنی از ۸ صبح تا ۵ عصر، یعنی تایم مفید روزانه.

۳ نظر ۲۵ دی ۹۸ ، ۱۰:۲۱
نارِن° جی

.

برای عوض شدن حال و هوام و برای کودک درونم نشستم پای دیدنِ فیلم هایدی! و حالا علاوه بر غم و غصه های قبلیم، غم هایدی و هوم سیک بودنش و تنهایی بابابزرگش و مریضی کلارا رو هم به دوش میکشم! :|

۰ نظر ۲۱ دی ۹۸ ، ۲۰:۵۱
نارِن° جی

.

نامبرده اینقد گیجه که میگه:

میشه روسری منو شونه کنی؟

بجای اینکه بگه:

میشه مقنعه منو اتو کنی؟

۱ نظر ۲۱ دی ۹۸ ، ۱۵:۵۲
نارِن° جی

.

بارالاها! آدم هایی رو بزار سر راهمون که خوبی ها و قشنگی ها و مهربونی های وجودمون رو بکشن بیرون...

۰ نظر ۱۹ دی ۹۸ ، ۱۸:۲۰
نارِن° جی

.

باید برم یه وَری، نه یه وری که لزوما خیلی دور باشه، یه وَری که فقط حال خوب کن باشه، یه فیلم خوب باشه، یه تئاتر خوب باشه، یه بازدید از خونه ی قدیمی قشنگ باشه، یه خیابون گردی توی کوچه پس کوچه های تهرون باشه، یه تاب بازی باشه. باید برم یه وَری که بشوره ببره، که توی این حال بد، حال خوب کن باشه.
+ یکی منو ورداره ببره یه وَری.

۰ نظر ۱۸ دی ۹۸ ، ۱۹:۵۹
نارِن° جی

.

در گستره ی ناپاک این جهان، تو کجایی؟

" جناب شاملو"

۰ نظر ۱۷ دی ۹۸ ، ۰۸:۴۲
نارِن° جی

.

آدمیزاد اسیرِ آدمیزاد شده، کوآلاهای بی زبون هم اسیرِ آدمیزاد... چیه این آدمیزاد آخه؟ چیه این لامصب؟

۰ نظر ۱۶ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۴
نارِن° جی

.

میخندمُ میگم اگه توی رابطه هامون به نصحیت های جناب حافظ گوش کنیم، نصف مشکلاتمون حل میشه :))

+ باشد که همگان گوش کنند:

زلف بر باد مده
ناز بنیاد مکن 
می‌ مخور با همه کس 
یار بیگانه مشو 
غم اغیار مخور 
شمع هر جمع مشو 
یاد هر قوم مکن
شهره شهر مشو

۰ نظر ۱۶ دی ۹۸ ، ۲۰:۲۴
نارِن° جی

.

میگم اگه مطمئن باشم که یه بمب مثل یه زلزله روی سرمون خراب میشه، نه الان واسه امتحانای دانشگاه درس میخونمُ نه نظام مهندسی شرکت میکنمُ نه میرم سرکار! فقط میشینمُ سنتور میزنمُ خط کار میکنمُ فیلم میبینمُ لش میکنمُ موسیقی گوش میدم!

+ چرا همیشه طوری زندگی نمیکنیم که میدونیم قراره یه روز نباشیم؟ چرا اونقدر که باید و شاید از چیزایی که دوست داریم لذت نمیبریم؟ چرا همیشه یادمون نمیمونه قراره یه روز همه چی رو بزاریم و بریم؟

پ.ن: حالا که اونطور که باید و شاید و به اندازه کافی کارهایی که دوست داشتمو نکردم، حداقل بزار آخرین کنسرتمون هم بریم بعد! :))

۰ نظر ۱۶ دی ۹۸ ، ۱۸:۳۲
نارِن° جی

.

نوشته بودم لعنت به اونی که اومد سمپل فلش تانک دیواری توکارُ گذاشت تو اتاق ما! حالا مینویسم لعنت به اونی که اومد سمپل خود توالت فرنگی رو گذاشت تو اتاق ما و کار رو به اونجایی رسوند که ملت بطری به دست میان تو و میگن خانم فلانی! دو دقیقه میری بیرون ما اینو تست کنیم! :))

۰ نظر ۱۵ دی ۹۸ ، ۱۵:۲۷
نارِن° جی

.

هنوز که هنوزه بعضی وقتا خیلی دلم هوای شهر ستاره هارو میکنه. مثلا وقتی سر سفره نشستم و دلم زیتون سیاه میخواد و نیست، بغض میکنم و میگم ولی اگه اونجا بودیم الان زیتون سیاه داشتم! یا مثلا وقتی دنبال یه شبکه تلویزیونی میگردم و پیداش نمیکنم، بغض میکنم و میگم ولی اونجا داشتیمش! یا مثلا وقتی  سر صبحانه اولین لقمه ی حلوا ارده رو میخورم، بغض میکنم و میگم ولی بهترین حلوا ارده ها مال اونجا بود! یا مثلا وقتی لبتابم خراب میشه بغض میکنم و میگم ولی اگه‌ اونجا بودیم میدونستم کجا ببرمش! میدونی؟ هنوز که هنوزه دلتنگی های بزرگمُ سر چیزهای کوچیک خالی میکنم.

۰ نظر ۱۳ دی ۹۸ ، ۱۰:۲۳
نارِن° جی

.

در حالی که نامبرده پشت سر هم میخواند "سلام علِکُم عذرا خانم یا الله! سلام عَلِکُم والده ی مش ماشالا" میم جان میفرماید: دخترم! والده مش‌ ماشالا امشب به درد تو نمیخوره و دردی ازت دوا نمیکنه! امشب فقط چسبیدن به انجام پروژه هاته که دردی ازت دوا میکنه!
+ ما به فدای میم جانمان :)

۰ نظر ۱۳ دی ۹۸ ، ۰۰:۱۲
نارِن° جی

.

و باز هم قسم به جادوی مقداری چوب، تعدادی سیم و دو دست... و قسم به دوستی که موسیقی را میفهمد و به محض فهمیدن اینکه فلانی کنسرت دارد، انگشت هایش را روی کلمه خرید بلیط میبرد و تمام!

 

+ ‏چند ببینمت؟ هشت و چهل خوبه؟
- هشت و چهل و پنج! خوبه؟
+ ها خوبه. ولی همین پنج دقیقه واقعا؟!
- ساعتش رند نبود خوشم نمیومد!

 

و نامبرده همیشه ی خدا چند تخته ای کم داشت!

۰ نظر ۱۰ دی ۹۸ ، ۰۰:۴۹
نارِن° جی

.

بعضی وقتا هیچ جوره بعضی کلمه ها رو نمیتونم به بعضی آدما نسبت بدم! مثلا امروز با کلی مکث و فکر کردن، جمله ام اینطوری شد که: وقتی جلسه ی "مهندس گلابچی" تموم شد میشه این دو تا شیت رو بهشون بدین؟ البته که واکنش شنونده، خنده ی توام با تعجب فراون و گفتن این جمله بود: چی شد که به پروفسور گفتی مهندس؟ و البته که من لبخند ژکوند معروفم رو زدم و سکوت کردم و تو دلم گفتم بعضی وقتا هیچ جوره بعضی کلمه ها رو نمیتونم به بعضی آدم ها نسبت بدم!

+ و خوشحالم که کلمه ها هنوز برام حرمت دارن، که هرکسی رو استاد اسم نمیزارم، که ته اسم هرکسی عزیزم نمیچسبونم، که توی جواب صدا زدن های هرکسی کلمه جانم رو به کار نمیبرم.

۰ نظر ۰۷ دی ۹۸ ، ۲۳:۲۰
نارِن° جی

.

الان که روزای غرفه سازی واسه نمایشگاس یاد اون شبام که رویام این بود توی نمایشگاه حداقل ۱۰ تا غرفه طراحی کرده باشیم و ۱۰ تا اکیپ داشته باشیم واسه ساخت غرفه ها. که اون روزا چقد شلوغیم، چقد خوشالیم، چقد خسته ایم، که چقد این خستگی و این شلوغی میچسبه...

۰ نظر ۰۷ دی ۹۸ ، ۲۳:۰۴
نارِن° جی

.

لعنت به فصل امتحانات، به درس خوندن، به پروژه، به مقاله. لعنت به جبر جغرافیایی، به هوای آلوده، به حکومت آلوده. لعنت به کمیِ تعطیلات، به نبود تعطیلات، به مسافرت نرفتن. لعنت به جبر جنسیتی، به سندرم پی ام اس، به کج خلقی هاش.

 

۰ نظر ۰۵ دی ۹۸ ، ۱۵:۲۱
نارِن° جی

.

نامبرده اگه‌ مرد بود عین یه مرد روی پای خودش وامیستاد و عاشق میشد و میرفت خواستگاری! آخه شماها چطوری میتونین به این و اون بسپارین واستون زن پیدا کنن؟!

۰ نظر ۰۴ دی ۹۸ ، ۱۹:۵۳
نارِن° جی

.

تو را سَری ست که با ما فرو نمی آید

مرا دلی که صَبوری از او نمی آید

 

 

۰ نظر ۰۴ دی ۹۸ ، ۱۷:۵۴
نارِن° جی