هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۰۳ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

.

مادربزرگی امروز اومدم پیشت و واست خوندم همه ی نوشته هایی که این سال ها درموردت نوشتم. واست آهنگ دا آیدا شاه قاسمی رو گذاشتم و گفتم که هر وقت میشنومش یاد تو میفتم. حتی واست خبرِ استاد دانشگاه هاروارد شدنِ نوه ی عزیزتُ آوردم و منتظر مژدگونی ام ازت.

۰ نظر ۰۸ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۰۹
نارِن° جی

.

نمیدانم دقیقا چه پروسه ای بر پسرانِ رشته معماری میگذرد که چنین خصیصه های زنانه درونشان تبلور میکند! در سالهای اولیه ماجرا آنچنان بغرنج نیست اما هرچه میگذرد این خصلت ها پر رنگ تر میشود و از طرفی آن دانشجوی کم سن و سال، سن و سالی بهم میزند و تبدیل میشود به مردی که اصلا مرد نیست!

۰ نظر ۱۸ آذر ۰۲ ، ۱۸:۵۰
نارِن° جی

.

لعنتی قرار نبود اسکرین شات بگیری از همه ویدئوکال هات با آدمای مختلفُ زیرش بنویسی تمومِ دلخوشیای این روزای من. قرار نبود بهار بهار اومده باز دوباره اما برایِ من دور زِ خونه بهارها هم مثل خزون میمونه بشه برات.

۰ نظر ۰۷ آبان ۰۲ ، ۱۸:۰۸
نارِن° جی

.

دچار افسردگیِ برگشت به زندگیِ عادی بعد از دیدنِ منظره های دلربا شدم

۰ نظر ۳۰ مهر ۰۲ ، ۰۹:۰۳
نارِن° جی

.

حتی یادتم میبرند از یاد و از این صُبتا

۰ نظر ۲۱ مهر ۰۲ ، ۱۴:۴۴
نارِن° جی

.

بس که ما دنبال زندگی دویدیم، بریدیم که و از این صُبتا

۰ نظر ۰۵ مهر ۰۲ ، ۱۸:۵۲
نارِن° جی

.

خردادِ نودُ چهار نوشتم:

وقتی دو عدد دانشجو‌ نداند جان و بال ستون دقیقا کدام قسمتش است متوصل میشوند به فلسفه، به این گونه که مگر میشود جان دوطرف باشد و بال وسط، مطمئنا جان انقدر ارزش دارد که بال دوطرفش‌را میگیرد و سپس با اعتماد به نفس کامل به دیوار های سمت بال، نبشی میدهند :))

 

مهرِ چهارصد و دو میخونمش. میخندمُ به این فکر میکنم که تنها درسی که توی دانشگاه افتادم همین فازِ دو بود! میخندمُ فکر میکنم به این هشت سال. هشت سالی که برای اولین پروژه ی فاز دو متوصل شدیم به فلسفه.‌..

۰ نظر ۰۱ مهر ۰۲ ، ۲۲:۳۹
نارِن° جی

.

شما که غریبه نیستیدِ هوشنگ مرادی کرمانی رو گوش میکنمُ

همزمان پروژه مو انجام میدمُ

جاهای غمگینش برای زندگی و غصه هایی که داشته گریه میکنم!

۰ نظر ۲۲ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۵۳
نارِن° جی

.

همچین ضربه فنی شدم که وقتی بهش فکر میکردم میدونستم فلان برنامه ام با این وضعیت آف دِ "دِسک" نیست مطمئنا! اما کلمه "تِیبِل" نمیومد تو ذهنم!

۰ نظر ۰۶ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۲۷
نارِن° جی

.

عشق و علاقه ام به کارُ اونجا میشه فهمید که موقع پیاده شدن از اسنپ آرزو میکنم کاش تا ۵ میشد گوشه ی این ماشین زیر باد کولرش تو خیابونا دور میزدمُ آهنگ قدیمی باحالاشُ گوش میکردم!

۰ نظر ۱۷ تیر ۰۲ ، ۱۰:۳۶
نارِن° جی

.

وقتی گواهینامه مو گرفتم و اعتبارِ ۱۰ ساله اش یه چشمم خورد رفتم توی رویا‌. ۱۰ سال بعدمو رویا بافتم. امروز وقتی بعدِ ۱۰ سال گواهینامه جدیدم رسید دستم، هیچ کدوم از اون رویاها محقق نشده بودن...

۱ نظر ۰۷ تیر ۰۲ ، ۲۲:۳۲
نارِن° جی

.

بعد از معطل شدنِ پشت مرزهای گرجستان، آهنگ گرجستانِ نامجو رو طور دیگه ای میشنوم و یه آه میکشم اونجا که میگه گرجستانم را پس بده، ترکمنچای ام را پس بده!

۰ نظر ۰۵ تیر ۰۲ ، ۰۰:۴۱
نارِن° جی

.

هواپیما غرق بود توی آبیآ که شروع کرد به کم کردن ارتفاع و باعث شد یه خط متتد خودشو نشون بده. زیرِ اون خط، یه آسمونِ غبارآلودِ تیره بود. هواپیما بیشتر ارتفاع کم کرد. ما واردِ اون سیاهی شدیم. اشک توی چشمام جمع شد. چطور بعد از اون همه غرق بودن توی آبیا برگردم توی سیاهیا؟ چطور بعد دیدن اون همه آرامش برگردم به این همه آشفتگی؟! برگردم به فکر کردن در مورد قاتل کلاه قرمزیم که فرار کرده و رفته. به تصمیمی که انگار نمیتونه گرفته شه. به کاری که هر طرفش رو میگیرم از یه طرف دیگه در میره. به زندگی ای که نمیتونم جمعش کنم و انگار فقط به شکل کاملا بیهوده ای خودمو میزنم به در و دیوار.

 

۰ نظر ۰۳ تیر ۰۲ ، ۱۹:۲۰
نارِن° جی

.

جیگرم اونجایی آتیش میگیره که وقتی مسئول منابع انسانی اونجا واسه خدافظی بغلم کرد گفت اونجا که داری میری واحد بیم داره؟ امیدوارم اونجا قدرتو بدونن! خب لعنت بهم!

۰ نظر ۱۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۰:۴۲
نارِن° جی

.

توی همه ی این سالها که کار کردم همیشه از نظر کاری یه ریچل گرینِ فرندرز توی خودم میدیدم. کسی که اولش کاری رو انجام میداد که ازش متنفر بود اما کم کم تونست راه پیدا به جایی که بهش علاقه داشت، که حتی توی اون کارها هم مجبور بود کارهایی کنه که باز هم ازش متنفر بود، اما کم کم شد اون چیزی که باید میشد، کم کم شد همون رویایی که توی سرش داشت. و من هر بار که این سریال رو دیدم، یه نگاه ویژه داشتم به مسیرِ شغلیِ ریچل گرین، چون خودمو توی مسیر مشابه میدیدم اما الان اونقدر شکسته ام که من کجا و مسیرِ شغلی ریچل گرین کجا.‌‌‌..

۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۵۴
نارِن° جی

.

بزار آدما بدونن میشه بیهوده نپوسید 

میشه خورشید شدُ تابید و از این صُحبتا 

۰ نظر ۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۸:۲۹
نارِن° جی

.

یادم نمیاد کی بود و چرا بود، اما یادمه یه زمانی میخواستم ترس از مرگُ تو خودم بسنجم. به سقف بالاس سرم نگاه میکردمُ تصور میکردم اگه زلزله بیاد، اگه سقف از فلان گوشه ترک بخوره، اگه بریزه روم. اگه اون لحظه جون بدم و بعد اونجا بود که ترس برم میداشت. امشب دوباره ترس از مرگُ تو خودم سنجیدم. نترسیدم...

۰ نظر ۳۰ فروردين ۰۲ ، ۲۳:۵۵
نارِن° جی

.

ابراهیم منصفی ‌یه آهنگ داره که توش با زبونِ خودش میگه سی سالُمه ولی هنوز...

و من حتی معنی ادامه شعرُ نمیفهمم و نمیخوامم که بفهمم‌،

چون بعدش خودم خیلی جمله ها دارم که توی ذهنم پرش میکنم...

۰ نظر ۳۰ فروردين ۰۲ ، ۲۳:۳۷
نارِن° جی

.

سیاهیِ پی.ام.اسِ کوفتی بدجور یقه مو گرفته...

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۲ ، ۱۹:۳۸
نارِن° جی

.

با لبی خندون و دلی پرامید بلند بلند با آهنگی که اونم صداش بلند بود میخوندم که "یه روز توی برق چشات خورشیدو پیدا میکنم، در شب تار و سوت و کور به آرزوی من نخند" بعد همزمان با لذت به کوه های جلو روم نگاه میکردمو تو دلم میگفتم همون مسیرِ آشنایِ کوتاه.

 

یک ساعت بعد وقتی دلم پر از ناامیدی شد، همون آهنگی که بلند بلند باهاش میخوندم خیلی آهنگ غمگینی شده بود حتی وقتی صداشُ بلند کردم غمگین تر هم شد. حتی زیر لب هم‌ باهاش نمیخوندم "خسته شدم بس که ترانه خوندمو برگ زمونه برنگشت" هر چی هم‌ از سمت غرب به سمت شرق میرفتم، آهنگ غمگین تر میشد اونقد که وقتی رسیدم به همتِ شرقِ کوفتی، گوشه ی چشمام خیس شد وبا خودم گفتم این امیدهای کوچیکِ واهیِ پوچ اگه نباشه زندگی راحتتره. حداقل بعدش این حجم از سرخوردگی رو همراهش نداره!

+ یه روز جا خوندم: یه مقدار زمان که میگذره، زندگی چیزهایی بهت تحمیل میکنه که حتی یادت میره چی میخواستی و قرار بود چی بشی ولی الان چی شدی...

 

 

۰ نظر ۲۶ فروردين ۰۲ ، ۱۹:۱۷
نارِن° جی

.

نه به اون همه ننوشتن.

نه به این همه ولعِ نوشتن حول و حوش سحر!

 

۰ نظر ۱۱ فروردين ۰۲ ، ۰۳:۵۵
نارِن° جی

.

از وقتی که اول ماه به اول ماه وام میپردازم، و طبقِ روالِ چند ساله اول ماه به اول ماه اون چندرغاز میاد تو حسابم، این حس بهم دست داده که منم وام اون بنده خدام که ناچار اول ماه به اول ماه باید واریز شه!

۰ نظر ۱۱ فروردين ۰۲ ، ۰۲:۴۰
نارِن° جی

.

و لعنت به تمام شدن شنبه های تعطیلِ جذاب!

۰ نظر ۳۰ بهمن ۰۱ ، ۲۰:۰۵
نارِن° جی

.

یک عدد وامانده از همه چیز و همه جا.

۰ نظر ۲۲ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۵۴
نارِن° جی

.

و گاه و بی گاه تر شدنِ نوشتن های گاه و بیگاه غم انگیزه.

۱ نظر ۱۵ بهمن ۰۱ ، ۱۵:۴۷
نارِن° جی

.

میگم زندگیِ ما مثِ این فیلمای آخرالزمانی شده.
هر روز و هر ساعت و هر لحظه یه اتفاقِ نفس گیر، یه دردِ جدید، یه خشمِ تموم نشدنی.

۱ نظر ۱۷ دی ۰۱ ، ۲۳:۵۷
نارِن° جی

.

و نامبرده دوباره کمر بست بر بستن پرتفولیو؟!

خب لعنت به نامبرده!

۰ نظر ۱۵ دی ۰۱ ، ۱۹:۴۳
نارِن° جی

.

نامجو جقد خوب میخونه اونجا که:

 

تو مرگ دلم را ببین و برو

چو طوفان سختی ز شاخه غم

گل هستی ام را بچین و برو

که هستم من آن تک درختی

که در پای طوفان نشسته

همه شاخه های وجودش

زخشم طبیعت شکسته

۰ نظر ۱۷ آذر ۰۱ ، ۱۵:۳۴
نارِن° جی

.

در شرایطِ نبودِ مشکل، چهار حالت متصورم.

چهار حالت که هر کدوم قلبم رو متلاشی میکنن.

سه حالت ناشی از متلاشی شدنِ قلبِ خودم.

یک حالت ناشی از متلاشی شدنِ قلبِ دیگری‌.

و در نهایت همه ی این‌ ها خیلی غصه‌ اس. خیلی.

۰ نظر ۱۴ آذر ۰۱ ، ۲۳:۴۵
نارِن° جی

.

وقتایی که قلبم هم در معنی استعاری هم در معنی تحت الفظی فشره میرم میرم سراغ محمدرضا شجریان اونجا که میخونه:

ز کشت خاطرم جز غم نروید

به باغم جز گل ماتم نروید

به صحرای دل بی حاصلَ مُو

گیاه نا امیدی هم نروید

۰ نظر ۱۲ آذر ۰۱ ، ۱۵:۲۷
نارِن° جی

.

من از همه ی " آره میدونم اما تو قوی ای" هایی که شنیدم خستم و بعد از همه ی اون قوی بودنا حالا یه گوشه ضعیف و بی پناه افتادمُ به خودم نگاه میکنمُ دلم واسه خودم میسوزه!

۰ نظر ۰۲ مهر ۰۱ ، ۲۲:۱۰
نارِن° جی

.

آخه چقد لعنتیه دو بیتی های باباطاهر. چقد لعنتیه سنتور پرویز مشکاتیان. چقد لعنتیه صدای محمدرضا شجریان. چقد لعنتیه ترکیبِ همه اینا تو ساز و آواز دشتستانی تو آلبوم آستانِ جانان:

 

عزیزون از غم و درد جدایی، به چشمونُم نمونده روشنایی

گرفتارُم به دام غربت و درد، نه یار و همدمی نه آشنایی

 

سنتور

 

فلک کی بشنوه آه و فغونُم؟ به هر گردش زنِه آتش به جونُم

یک عمری بگذرونُم با غم و درد، به کام دل نگرده آسمونُم

 

سنتور

 

نصیب کس نوی درد دلِ مو، که بسیاره غم بی حاصل مو

کسی بو از غم و دردُم خبردار، که داره مشکلی چون مشکل مو

 

سنتور

 

بوَد دردِ مو و درمونُم از دوست، بوَد وصل مو و هجرونُم از دوست

اگه قصابُم از تن واکره پوست، جدا هرگز نگرده جونُم از دوست

 

سنتور

 

مو آن آزردهٔ بی خانِمونُم، مو آن محنت نصیب سخت جونُم

مو آن سرگشته خارُم در بیابون، که هر بادی وزِد پیشش دَوونُم

 

سنتور

 

مو که افسرده حالُم چون ننالُم؟ شکسته پر و بالُم چون ننالُم؟

همه گویند فلانی ناله کم کن، تِه آیی در خیالُم چون ننالُم؟

 

سنتور

 

غم عشقت بیابون پرورُم کرد، هوای بخت بی بال و پرُم کرد

به مو گفتی صبوری کن صبوری، صبوری طُرفه خاکی بر سرُم کرد

 

سنتور

۰ نظر ۲۶ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۰۹
نارِن° جی

.

و من آنها را در اعماق گلویم حفظ میکنم...

 بین یقه و چانه

 ‏نزدیک سیبِ ادم

۲ نظر ۰۷ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۳۳
نارِن° جی

.

چقدر لعنتیه اونجا که میخونه:

ببین غم تو رسیده به جانُ

دویده به تن

۰ نظر ۰۴ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۰۹
نارِن° جی

.

من از نژاد خاک

او از تبار باد

و از این صُبتا

۱ نظر ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۰۲
نارِن° جی

.

این روزها که تعداد گیر کردن های ضبطم زیاد شده قشنگ قابلیت اینو دارم سر نفر بعدی که بهم میگه مانیتور این ماشینا طول میکشه تا خاموش شه رو بکوبم تو کاپوت همون ماشینی که داره بست باطری شو شل و سفت میکنه! وقتی هم بگه من که چیزی نگفتم بگم ولی من برای بار صد و یکم دارم به این و اون میگم این مساله رو هر آدم کم عقلی هم حتی همون روز اول که ماشینو میگیره و ۵ دقیقه از پشت شیشه زل میزنه به مانیتورش میفهمه ماجرارو! پس‌ منو اگه همون آدم کم عقل هم حساب کنی میبینی فرق دیر خاموش شدن مانیتور و گیر کردنش رو میفهمم!

۱ نظر ۲۰ مرداد ۰۱ ، ۱۴:۱۵
نارِن° جی

.

اینکه من فلان چیزُ سرچ کردم دلیل نمیشه خودم دنبالش باشم. پس لعنت به سرویس های تبلیغاتی گوگل. کاش هر پنجره ای که باز میکنم یه پیام تبلیعاتی با اون موضوع منحوس گوشه صفحه ام نباشه چون غمگین تر از چیزی که الان هستم خیلی خیلی غمگینه.

۰ نظر ۱۷ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۵۷
نارِن° جی

.

شدنی ها میشن

نشدنی ها نمیشن

رفتنی ها میرن

موندنی ها میمونن

باید ها اتفاق میفتن

نباید ها اتفاق نمیفتن

+ همیشه همه چیز تو کنترل آدم نیست. شل کن. شُل!

۰ نظر ۰۹ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۱۸
نارِن° جی

.

هوای پشت شیشه ها یه جوریه که انگار تهِ این ترافیک میرسی به دریایی، جنگلی، جایی! اما دریغ!  تهش ختم میشه به جایی که بین آدماش حسابی احساس غریبگی دارم!

۰ نظر ۰۸ مرداد ۰۱ ، ۱۰:۱۴
نارِن° جی

.

گفتم اینطوری نه متلعق به این وری نه اون ور

گفتم من از اون آدمام که نیاز دارم متعلق به جایی باشم.

۰ نظر ۱۹ تیر ۰۱ ، ۱۸:۵۷
نارِن° جی

.

روزهای آخرِ خود را چگونه گذراندید؟!

 

گویی میخ هایی در صندلی است!

و

هر روز دیرتر از دیروز سرکار حاضر میشوم!

۰ نظر ۱۴ تیر ۰۱ ، ۱۲:۵۴
نارِن° جی

.

شیوه ی آروم کردنِ خودم توسط خودم اینطوریه که منِ امیدوار به کمی بهبود، به منِ نگران از بدتر شدن اوضاع میگه: اینکه با باز شدنِ در یه آدم خوشحالِ به تمام معنا بهت سلام کنه کجا و این سلام های هر کدوم بدتر از زهرِ آدم های اینجا بهم کجا؟!

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۱ ، ۰۱:۰۰
نارِن° جی

.

و فقط منی که پیچ کردن توی قوطی رو کردم پیرهن عثمون :))

۰ نظر ۲۶ خرداد ۰۱ ، ۱۴:۱۹
نارِن° جی

.

فقط دیدنِ پشت سر همِ سه قسمت از فرندز و خوردنِ آلبالو میتونست غم اینکه "من عاشقشون شدم ولی اونا اصلا عاشقم نشدن" رو بشوره ببره!

+ البته که عاشق کارشون. نه خودشون.

۰ نظر ۲۴ خرداد ۰۱ ، ۱۹:۳۱
نارِن° جی

.

انگار قشنگی های زندگی مثل خرمالو و انبه ان! وقتی این یکی هست اون یکی نیست! وقتی اون یکی هست این یکی نیست!

۰ نظر ۱۵ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۱۱
نارِن° جی

.

چقدر سخته بعد از کلمه ی "هم" نتونه کلمه ی "راه" بشینه.

۰ نظر ۱۳ خرداد ۰۱ ، ۱۸:۳۳
نارِن° جی

.

یه سری چیزا در غیاشون معلوم میشه که چی ان. وقتی داری بنظرت یه چیز معمولیه ولی وقتی خلاش بوجود بیاد آدم تازه میفهمه چیو نداره.

۰ نظر ۰۷ خرداد ۰۱ ، ۲۰:۰۲
نارِن° جی

.

و متاسفانه دوباره نامبرده کمر بست بر بستن پرتفولیو!

۰ نظر ۰۷ خرداد ۰۱ ، ۱۹:۵۹
نارِن° جی

.

وقتایی که بنظرم یه دیتیل جواب نمیده برای گفتن منظورم شروع به بیان داستان های جنایی میکنم! مثلا میگم اگه یکی پاش بره تو این فرورفتگی‌ بعد بخوره زمین، بعد سرش بخوره به گوشه این دستگاه ضربه مغزی شه بمیره چی؟ یا میگم اگه به هر دلیلی اینجا یه ذره ارتعاش بگیره بعد اتصالش جواب نده ول شه، بعد همون موقع یکی این زیر راه بره و از سطح مقطعی که تیزه بخوره به یکی بعد اون از وسط نصف شه بمیره چی؟ یا مثلا اگه یکی دستشو بکنه این لا بعد دستش ببره خون ریزی شدید پیدا کنه، بعد همه خونای بدنش تموم شه بمیره چی؟!
+ امروز به محض رسیدن گفتم اومدنی توی راه داشتم به دیتیلی که دیروز کشیدم فکر میکردم که اگه فلان و بهمان شه یکی بمیره چی؟! گفتن هیچ چیز بهتری نداشتی توی راه بهش فکر کنی که نخوایی هرکول پوآرو بازی در بیاری؟! گفتم چیزای دیگه انگار بدترن! این تهش یه ماجرا توی ژانر جنایی پلیسی تخیلیه! به هر ماجرای دیگه که فکر کنم ژانرش خیلی غم انگیز میشه!

۰ نظر ۰۲ خرداد ۰۱ ، ۲۱:۲۳
نارِن° جی

.

شبِ اون روزی که مغزم توانایی همراهی با کوچیک ترین فراز و فرودی با موسیقی رو نداشت، علایم کرونام عیان شد! شبِ همون روزی که رفتم توی فُلدر بنان و تصنیفِ بهارِ دلنشینُ گوش کردم و گفتم من مغزِ فرتوتِ خسته ی خودم رو دوست تر دارم! حالا امروز که دوباره از فرط خستگی مغز رفتم سراغ این آهنگ ترس برم داشت از علائمی که شاید شب قرار باشه عیان شه!

+ اما در هر صورت:
 ‏ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن و از این صحبتا :)

۰ نظر ۳۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۵۲
نارِن° جی