هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۱ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

.

قدم به قدمِ همه چی. اینا رفتن تا عمق تاریکی، رسیدن به ته چاه، ولی قدم به قدم. آدمیزاد قدم به قدمِ که این میشه، واسه همین حواسمون باید به قدم هامون باشه، به قدم های کوچیک مون باشه. توی نمای باز همه امام زاده ان، از دور که نگاه کنی همه قدیس ان، زوم که بکنی، قدم های کوچیکو که نگاه کنی اونموقع معلوم میشه که چیکاره ایم. قدم های کوچیکه که اگه حواسمون نباشه ممکنه کنار هم بیان و بفرستنمون ته چاه...
+ از پادکست بی پلاس - علی بندری

۰ نظر ۲۵ تیر ۹۹ ، ۲۳:۰۵
نارِن° جی

.

همون صبح هایی که هوا خوشگله و دلم نمیخواد فرمونو بپیچونم سمت راست و از خروجی خارج شم، همون صبح هایی که دلم میخواد فرمونو صاف نگه دارم و مستقیم برم سمت درکه، همون صبح هایی که از بین ابرهای قشنگ، پرتوهای نور با خط های باریک داره میپاشه رو زمین، همون صبح هاس که یاد این جمله میفتم: بیشتر از همیشه بتاب به من. پس لطفا بیشتر از همیشه بتاب به من...

۳ نظر ۲۳ تیر ۹۹ ، ۰۸:۵۷
نارِن° جی

.

خب این نامه خبر‌خوشی نداشت. همین است دیگر یک روز خوب است یک روز نیست یک روز گم میشود یک روز پیدا میشود یک روز پروین میرود و یک روز میآید. زندگی همینطوری است. باید قبول کرد.
+ از کتاب من خانه م. پاره نامه هایی از عباس کیارستمی

۰ نظر ۱۴ تیر ۹۹ ، ۲۳:۳۱
نارِن° جی

.

کِیف یعنی‌ فردا امتحان داشته باشی و از صد و پنجاه صفحه فقط پنجاه صفحه خونده باشی، ولی بشینی پای خوندنِ پاره نامه هایی از عباس کیارستمیِ عزیز:
+ تعحب میکنی که از کجا شماره تو را دارم، شماره جدید تو را. خوب از ۱۱۸ گرفتم اینکه کاری ندارد پرسیدم اول نمیشناختند. نشانی دادم گفتم اونکه قدش بلند است موهایش روشن است. اغلب پشت سرش میبندد. چشم هایش سبز روشن است. لبهای قشنگی دارد، سینه هایش کوچک و خوش فرم است. کمرش این روزها باریک تر است. نشناختند... گفتم آنکه دماغش خیلی قشنگ است و گردنش باریک و بلند است و همیشه تند راه میرود، اونکه لباس های خیلی قشنگ میبافد، یک پسر قشنگ دارد، که خیلی هم خوب است اسم خوبی هم دارد، اونکه هم زن منست و هم رفیق من، و هم معشوق من، اونکه صادق است و هیچ وقت دروغ نمیگوید، اونکه حساب جداگانه ندارد. اونکه هیچوقت ولخرجی نمیکند، تازه پول درآر هم هست‌ کمک کرده تا خانه درست کنم، پرده هایش را خودش انتخاب کرده، اونکه املت با کنیاک دوست دارد، اونکه سوپ جو دوست دارد، اونکه دل من برایش تنگ شده.
+ ‏فردا تعطیل است برای شما و کار است برای ما. و برای دلخوری همین کافی است، نه اینکه وقتی من کار میکنم شما تعطیل هستید، من دلم میخواهد شما همه اش تعطیل باشید و استراحت کنید، منظورم این است که زن و شوهری که زیر یک سقف میخوابیدند، با هم گرمشان میشد و با هم سردشان، با هم گرسنه شان میشد و تشنه شان باهم غمشان میشد و با هم شادیشان، حالا باید آنقدر فاصله داشته باشند که تعطیلی این یکیشان با کار آن یکیشان با هم باشد نه مثل آن موقع که با هم بود تعطیلیشان و کارشان و بارشان و بهارشان و زمستانشان، پاییزشان، تابستانشان، قولشان و قرارشان، نهارشان و شامشان، قهرشان، آشتی شان، حسابشان و کتابشان، خوابشان و خوراکشان، بی خوابی شان و بی تابی شان، قرابتشان و غرابتشان.
+ ‏ ما یک اطاق داریم فقط که عین عمله ها چراغ خوراک پزی را میگذاربم یک گوشه اش کاسه بشقاب را میگذاریم یک گوشه ی دیگر و رختخواب را میگذاریم یک گوشه اش، و رختخواب احمد را میگذاریم یک گوشه اش، شام احمد را زود میدهیم ۸ شب میخوابانیم، روی چراغ خوراک پزی ماهیتابه میگذاریم. ۵ تا زده تخم مرغ با گوجه فرنگی. پوست تخم مرغ ها را میریزیم توی سطلی که گذاشتیم آن گوشه اش، با نان سفید که برمیداریم از آن گوشه اش میخوریم و با کنیاکی که برمیداریم از توی یخچال آن یکی‌گوشه اش، میزنیم.بعد پهن میکنیم رختخوابی را که گذاشته بودیم آن گوشه اش، میبینیم احمد بیدار است از آن گوشه اش، میریم روی پشت بام که پر از ستاره است هر گوشه اش.

۱ نظر ۱۴ تیر ۹۹ ، ۲۳:۲۹
نارِن° جی

.

تعریف کوتاه مدت: حداقل یکی از عوامل ما ثابت است.

تعریف بلند مدت: دوره ای که به قدر کافی بلند است که همه داده ها متغیر اند.

+ و در بلند مدت همه ی ما میمیریم...

پ.ن: از سری آموزه های درس مدیریت مالی

۰ نظر ۱۴ تیر ۹۹ ، ۲۲:۰۸
نارِن° جی

.

خدا واسه هیشکی نیاره اونجا رو که پشتِ هم قاصدک با صدای شجریانُ گوش کنه...

۱ نظر ۱۲ تیر ۹۹ ، ۱۰:۱۱
نارِن° جی

.

چهار کیک مختلف را بریدم.
و بعد ربع قرن مان تبدیل شد به:
ربع قرن بعلاوه یک.

۱ نظر ۰۹ تیر ۹۹ ، ۲۳:۵۳
نارِن° جی

.

+ رفیق اونه که با خیال راحت براش از ریختن چاییِ جوش روی چشمِ چپت بگی و اینکه اومدی دکتر! اینکه بگی رفتی لیوان کوه تو پر کردی، عصاب مصابم نداشتی و در لیوانو کوبیدی بهم! بعد قسمتِ تاشوش جمع شد! بعد از سوراخ روی درش چاییِ جوش ریخت بیرون! رفیق اونه که اینارو بگی بعد با خیال راحت قهقه بزنی که چه خنده دارم هس ماجرا! بعد اون بگه وای عالی بود! اولش که گفتی هیچ جوره با عقل جور درنمیومد که چایی؟ چشم؟! ولی الان کاملا منطقیه!
+ رفیق اون نیست که از ترسِ نگاهِ عاقل اندر سفیهش، مجبور باشی چرت و پرت سرهم کنی!

+ لیوان کوه مو که دیدی؟! :))

۰ نظر ۰۶ تیر ۹۹ ، ۲۱:۵۸
نارِن° جی

.

صدای پخش شده میگه: 
شب که میشه به عشق تو
غزل غزل صدا میشم
ترانه خونِ قصه ی تموم عاشقا میشم

من میگم:
شب که میشه به یاد تو
غزل غزل صدا میشم
ترانه خونِ قصه ی تموم فارغا میشم.

بعد میگم:
اگه نامهربون بودیم رفتیم
اگه بار گرون بودیم رفتیم
شما با خاندون خود بمونید
که ما بار گرون بودیم و رفتیم!

۰ نظر ۰۶ تیر ۹۹ ، ۲۱:۴۱
نارِن° جی

.

میگن: فلان اتفاق افتاده، حواست باشه، ماسکت رو بزن.
میگم: من یه طورایی دلم میخواد کرونا بگیرم، سر بزارم به بالین، بمیرم! :|

میگن: شما چرا؟ شما جوونی.

میگم: کو جوونی؟ سرِ پیری ام!

+ و باز ماهِ تیر از راه رسید...!

۰ نظر ۰۴ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۷
نارِن° جی

.

+ من یه خوره ی موسیقی ام! نه از اون حرفه ای ها که در مورد خواننده و انواع سازها و نوازنده ها و دستگاه موسیقی و گوشه و آلبومش میدونن. من فقط یه خوره ی معمولی موسیقی ام، یکی که با قطعه ها، تصنیف ها، آوازها و موسیقی ها زندگی میکنه.
+ تصنیف "چشم یاری" با صدای صدیق تعریف در حال پخش بود. تصنیفی که بارها و بارها شنیده بودم، ولی برای اولین بار بود که جور دیگه ای میشنیدم:
ما ز یاران چشم یاری داشتیم 
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
شیوۀ چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
+ بالا و پایین های زندگی، سختی ها و خوشی هاش، خنده ها و گریه هاش، تجربه های جدیدی به آدم میده. تجربه هایی که درک آدم رو از زندگی، از حوادث و از احساسات بالاتر میبره.

 

۲ نظر ۰۲ تیر ۹۹ ، ۲۱:۲۲
نارِن° جی