۲۰ سال پیش من الانه و این همه یکنواختی توی بیست سال پیش یه کم میتونه دردناک باشه
+ همه توی بیست سالگی شاعرن؟
احساس میکنم در تربیتش راه اشتباهی در پیش گرفتم، لوس شدن از تبعات این نوع تربیت کردنه، با اومدن یک نسیم در پتویش میپیچمش و با چند درجه سرد شدن و یا گرم شدن بغلش میکنم و سرجاش میخوابونمش و این همون تربیت غلطیه که نامبرده احساس بیزاری میکنه ازش.
+ پشنگ جان عزیز دل اماده باش برای اب دیده شدن، دیگه ماتحتم به من اجازه این مراقبت ها رو نمیده، درضمن وزن تو دیگه بهقدری رسیده که شانه های نحیفم توانایی حمل جنابعالی رو نداره! هرچند هرقدر هم بگی از روز اول همین قدر وزن داشتی زیربار نمیرم که نمیرم :))
یک مدل از غصه خوردن هایم خیلی حال بهم زن و در عین حال دوست داشتنی است، آرام میشوم، انقدر ارام که اهسته قدم برمیدارم که در هرکدام از قدم هایم فشار کمتری به زمین وارد میکنم، که میخندم ولی خنده ای به اصلاح خانمانه، که همه چیز دنیا به طرز غم انگیزی زیبا میشود انقدر زیبا و انقدر غم انگیز که دقیقه ها به مانتو گشاد تابستونی خنک بنفش، همراه با گل های خیلی کوچکِ قرمز اویزان شده به جالباسی زل میزنم
این موجود گرد قلمه کوچک مچ دستم که دکترها گفتند _ازانجاییکه عصب مچ دست خانم ها حساس تشریف دارند_ زمان های استرس و اضراب به سراغت میاید، باید بداند که به جان خودش الان اوضاع عادیست و حضور نابهنگامت در این زمان کاملا بی معنیست! لطفا آب شو چند صباحی، قول میدهم زمان استرس خودم صدات کنم، به جان خودت قسم
درحالیکه بنده با ۱۶۴ سانت قد، دانشجوی سال سوم دانشگاه، بر روی تخت بیمارستان سرم به دست افتاده ام، کودکی پریشان کنار دستم تند تند تکرار میکند نی نی اوخ شده، اوووخ.
+ درعجبم پس کی قراره به جای نی نی به خاله تبدیل شم