.
کِیف یعنی فردا امتحان داشته باشی و از صد و پنجاه صفحه فقط پنجاه صفحه خونده باشی، ولی بشینی پای خوندنِ پاره نامه هایی از عباس کیارستمیِ عزیز:
+ تعحب میکنی که از کجا شماره تو را دارم، شماره جدید تو را. خوب از ۱۱۸ گرفتم اینکه کاری ندارد پرسیدم اول نمیشناختند. نشانی دادم گفتم اونکه قدش بلند است موهایش روشن است. اغلب پشت سرش میبندد. چشم هایش سبز روشن است. لبهای قشنگی دارد، سینه هایش کوچک و خوش فرم است. کمرش این روزها باریک تر است. نشناختند... گفتم آنکه دماغش خیلی قشنگ است و گردنش باریک و بلند است و همیشه تند راه میرود، اونکه لباس های خیلی قشنگ میبافد، یک پسر قشنگ دارد، که خیلی هم خوب است اسم خوبی هم دارد، اونکه هم زن منست و هم رفیق من، و هم معشوق من، اونکه صادق است و هیچ وقت دروغ نمیگوید، اونکه حساب جداگانه ندارد. اونکه هیچوقت ولخرجی نمیکند، تازه پول درآر هم هست کمک کرده تا خانه درست کنم، پرده هایش را خودش انتخاب کرده، اونکه املت با کنیاک دوست دارد، اونکه سوپ جو دوست دارد، اونکه دل من برایش تنگ شده.
+ فردا تعطیل است برای شما و کار است برای ما. و برای دلخوری همین کافی است، نه اینکه وقتی من کار میکنم شما تعطیل هستید، من دلم میخواهد شما همه اش تعطیل باشید و استراحت کنید، منظورم این است که زن و شوهری که زیر یک سقف میخوابیدند، با هم گرمشان میشد و با هم سردشان، با هم گرسنه شان میشد و تشنه شان باهم غمشان میشد و با هم شادیشان، حالا باید آنقدر فاصله داشته باشند که تعطیلی این یکیشان با کار آن یکیشان با هم باشد نه مثل آن موقع که با هم بود تعطیلیشان و کارشان و بارشان و بهارشان و زمستانشان، پاییزشان، تابستانشان، قولشان و قرارشان، نهارشان و شامشان، قهرشان، آشتی شان، حسابشان و کتابشان، خوابشان و خوراکشان، بی خوابی شان و بی تابی شان، قرابتشان و غرابتشان.
+ ما یک اطاق داریم فقط که عین عمله ها چراغ خوراک پزی را میگذاربم یک گوشه اش کاسه بشقاب را میگذاریم یک گوشه ی دیگر و رختخواب را میگذاریم یک گوشه اش، و رختخواب احمد را میگذاریم یک گوشه اش، شام احمد را زود میدهیم ۸ شب میخوابانیم، روی چراغ خوراک پزی ماهیتابه میگذاریم. ۵ تا زده تخم مرغ با گوجه فرنگی. پوست تخم مرغ ها را میریزیم توی سطلی که گذاشتیم آن گوشه اش، با نان سفید که برمیداریم از آن گوشه اش میخوریم و با کنیاکی که برمیداریم از توی یخچال آن یکیگوشه اش، میزنیم.بعد پهن میکنیم رختخوابی را که گذاشته بودیم آن گوشه اش، میبینیم احمد بیدار است از آن گوشه اش، میریم روی پشت بام که پر از ستاره است هر گوشه اش.
عالی
کیارستمی هم انگار واسه من و تو، پیر پرنیان اندیش شماره ی دو هستش :)