.
يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۳۷ ق.ظ
مادربزرگی، من دلم خیلی برات تنگ میشه ها، هیچ میدونی؟ برای دستایی که هر چی باهاش میکاشتی سبز میشد، برای شعرهایی که همیشه برامون میخوندی، برای نگرانی هات، حتی برای اینکه نوه ی بزرگت رو بیشتر از من دوست داشتی، برای هوشی که همه رو متعجب میکرد، حتی برای وقتایی که لج میکردی بری، برای ساک هامون که همیشه اونقدر پرش میکردی که کمر درد میشدیم، برای نگرانی هات برای درختای پرتقال و نخل ها. برای چروک های دستات. آخ که بعضی وقتا بدجور دلم تنگ میشه برای جزئی ترین چیزها...
۰۰/۰۶/۲۱
پرتقال :/