هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

.

شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۰۴:۰۹ ب.ظ

امروز -و متاسفانه امروز- وقتی فلانی از ایمیلی که بهش رسیده گفت، وقتی از سری تبدیل برق ها و کیسه وکیوم هایی که باید بخره گفت، وقتی از این گفت که توی این فصل لباس گرم هاشو نیاز نداره ببره، وقتی از کتابخونه ی معروف و زبون زد خاص و عامش گفت که همه رو باید بزاره و بره، چشمام پر اشک شد و همونجا یه بچه میرغضب پیدا شد و گفت حس میکنه حکم پاسپورت داره، از نصیحت خنده دار باباش گفت و از عر زدن هاش. و ته همه ی اینا یه لبخندِ کم جون اومد گوشه لبم.
+ نمیشه گفت اینجا یه میرغضب هست، اما میشه گفت اینجا یه بچه میرغضب هست و همین هم باعث میشه بگم همچین بدی هم نیست.

۰۰/۰۹/۰۶
نارِن° جی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">