هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

.

سه شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۴۰ ب.ظ

بعد از به هوش آمدنم شاید یک ساعتی میشد که مدام در حال چرت و پرت گویی بودم، آن هم فقط در مورد سنتور! درواقع از پرستارها میخواستم سنتورم را روی تخت کناری بگذارند، رویش پتو بکشند که سردش نشود، بعد هم آهسته آهسته نازش کنند! حتی اصرار داشتم مضراب هایش را هم بیاورند تا  برایشان مقدمه ماهور میرزا حسین قلی بزنم! بلند بلند برایشان میخواندم می می فااااا سل لااااا سل! دیگر خلاصه انقدر در مورد سنتور صحبت کردم که خودم هم احساس کرده بودم دارم زیاده روی میکنم، برای همین از پرستار هاخواستم تمبکم را هم بیاورند بگذارند روی تخت کناری تا یک موقع حسودی اش نشود به این همه توجه درمورد سنتور!

۹۵/۰۴/۰۸
نارِن° جی

نظرات  (۱)

ایشالا سلامتی باشه
خدا بد نده چی شده؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">