هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

.

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۵۸ ق.ظ

یک عکس مال وقتی که من و دوتا پسرخاله توی حیاط شان روی دوپا نشسته ایم و با اردک هایشان بازی میکنیم، عکس دیگر مال وقتی است که شب شده ولی با عینک افتابی و یک شلوارک قرمز روی یک صندلی پادشاهانه تکیه داده ام. 

این عکس ها را توی خانه شان گرفته بودیم، از جاده ی فیروزکوه رفته بودیم و توی راه کلی دوغ گدوک خورده بودیم.از دوستان خانوادگی بودند، یک خانواده ی کاملا معمولی، با خانه ی کاملا معمولی، و درنهایت با روابط کاملا معمولی.

 آدم به فکرش هم خطور نمیکند آن اتفاق های صفحه ی حوادث برای کسی بیفتد که وقتی بچه بودی توی خانه شان رفتی، عکس گرفتی، و کلی خاطره ساختی، آدم باورش نمیشود بشنود: راستی، خبر قتل فلانی رفت روی سایت های خبر گزاری!

۹۵/۰۶/۰۹
نارِن° جی

نظرات  (۱)

واقعا تهش شوک شدم.
اتفاقا من هم امشب برام همچین داستانی پیش اومد ولی نه به شدت شما
یعنی دور از جونش واقعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">