هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

.

شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۱۷ ب.ظ

نیاز شدیدی دارم به رفتن به یک موزه! موزه ای پر از اسلحه و سلاح و توپ و تانک و نیزه و تپانچه؛ جایی پر از تفنگ سرپر شکاری، تیربار روسی و تفنگ دولول! جایی که به رسم قدیمِ من و رفیق جان، برای هر کس که در لیست مان جا خوش کرده متناسب با شکل اسلحه نمایشنامه ای ترتیب میدادیم که در آن هر یک از افراد حاضر در لیست به صد و یک روش سامورایی کشته میشدند!
+ و کاش کسی مرا به موزه میبرد و به سناریو هایم گوش میکرد، که پس از شنیدن سناریو هایم مرا به عنوان یک دیوانه یا قاتل زنجیره ای نگاه نمیکرد و در دلش به این‌ فکر نمیکرد مرا دیوانه خانه ببرد یا به پلیس تحویل دهد یا فرار را بر قرار ترجیح دهد! که خودش مثلِ رفیق جان پایه اضافه کردن هیجان به سناریوهایم باشد، که من بعد از تمام شدنِ موزه یک نفس راحت بکشم که آخ چه سبک شدم! که همه ی انتقام هایم را گرفتم! که حالا وقت آن است برویم و بستنی بخوریم!

۹۸/۰۵/۲۶
نارِن° جی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">