هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۴۳ مطلب با موضوع «آرزو‌ نوشت» ثبت شده است

.

چند وقتیست نامبرده "مقداری" نا امید است، "مقداری" که چه عرض کنم، درواقع "مقدار زیادی" نا امید است.  کسی قرص امید دارد، کمی به من بدهد؟

۴ نظر ۱۶ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۰
نارِن° جی

.

لطفا یک نفر بیاید، صدایش را بیندازد توی سرش و بخواند:


با گوشه گرفتن، 

درمان نشود غم،

برخیز و به پا کن،

شوری تو به عالم...

۰ نظر ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۷:۴۹
نارِن° جی

.

بیا چشم هایمان را ببندیم و در دنیای تابلو ها زندگی کنیم :)

تصویر سازی: کامبیز درام بخش

۰ نظر ۲۹ آبان ۹۵ ، ۰۹:۰۹
نارِن° جی

.

چراغ ها که روشن شد، بالا سمت راست یک دایره ی سیاه براق بزرگ بدقواره بود، دایره ای که کاربردش را نفهمیدم تا وقت رسیدن به اپیزود های آخر. درست همانجایی که روی آن دایره بدقواره، نور نقره ای رنگ انداختند. حالا همان دایره تبدیل شده بود به ماه شب چهارده، با همان نقش و نگار های مخصوص خودش... و من تمام آن اپیزود را به ماه نگاه کردم و به این فکر کردم کاش برای خودم یک ماه شب چهارده بسازم!

۱ نظر ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۴:۲۷
نارِن° جی

.

مثلا فردا قرار نبود تا ظهر توی مرکز شماره شیش حاضر باشم و بعد بروم پیشرفت های کارگاه را بنویسم و بعدترش سر کلاس تری دی باشم و بعد از آن بنشینم پشت تمرین های عقب مانده ی عالیجنابان پشنگ و پشوتن خان. 


مثلا هفته هشت روز بود، یک روزش اشانتینون. اشانتیونی که به جز خوش گذرانی، گردش، تفریح، خوردن، خوابیدن، فیلم دیدن و کلا از این دست کارها کار دیگری را نمیشد انجام داد...!

۰ نظر ۱۷ مهر ۹۵ ، ۰۰:۱۳
نارِن° جی

.

شاید اگر همین الان، همین لحظه

 توی این مختصات جغرافیایی

 روی این تخت، توی قاب پنجره

 "ماه" قابل رویت بود همه چیز فرق میکرد...

۰ نظر ۰۷ مهر ۹۵ ، ۲۳:۳۹
نارِن° جی

.

ما همه گوش میشویم :)


تصویر سازی: کامبیز درام بخش

۰ نظر ۰۶ مهر ۹۵ ، ۱۶:۰۶
نارِن° جی

.

میشود به من هم وعده ی سر زدن به خرمالو های کال را بدهی؟ انار های نارس؟ اینکه پاییز در راه است؟ میشود؟

۰ نظر ۲۷ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۸
نارِن° جی

.

خیلی سال پیش بود که آدرس وبلاگ پسرخاله لو رفت و همگی در نهایت بیشعوری جمع شدیم دور لبتاب و شروع به خواندن کردیم!
 
+ بعضی وقت ها دلم میخواد سر وبلاگ من هم همین بلا بیاد، همه ی زوایای روحی وبلاگ نویس پیش همه لو بره!
۱ نظر ۱۲ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۳۶
نارِن° جی

.

ادم وقتی تنبور نوازی های جناب عالی نژاد را گوش میدهد دلش میخواهد کوله اش را جمع کند، برود کرمانشاه، یک تنبور با آن زنگوله های قرمزی که قدیمی ها تهش می بستند بخرد و آن را بیندازد روی آن یکی دوشش و بعد برگردد سر خانه زندگی اش!

۱ نظر ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۴۴
نارِن° جی

.

مثلا زمان برگرده عقب، دقیقا همونجا که صاد با یک سیوشرت در حال توصیف یک صحنه از یک فیلم بود...

+ the artist

۱ نظر ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۳۶
نارِن° جی

.

مثل نقاشی صبح یک روز تعطیل ادوارد هاپر:

چنین تنبلی و هیچ کار نکردنمان آرزوست!


۱ نظر ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۰
نارِن° جی

.

باشد که ما باشیم و یک کنسرت از یک گروه سی نفری تنبور نوازان، انها بزنند و ما حال نماییم :)) 

 

 

 

۳ نظر ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۲
نارِن° جی

.

میشه توی همین لحظه، همین مکان، همین حالت همه چیز متوقف شه؟ تا ابد؟

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۰۳
نارِن° جی

.

ترم دوم دانشگاه بودیم که هرطور بود خودمان را رساندیم به دانشگاه علوم پزشکی و زیر برگه های اهدای عضو را امضا کردیم، از همان روز بود که...،

+ میدونی؟ آرزو دارم اعضای بدنم اهدا شه، خب؟

۱ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۹:۱۷
نارِن° جی

.

ادم است دیگر، گاهی دلش میخواد بمیرد ولی مسافرتش تمام نشود.

+ اگر اشتباه نکنم و حافظه ام درست کار کند عکس متعلق به ارگ کریم خان است.

۰ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۱۴
نارِن° جی

.

اون روزی که فهمیدم خدا به شخصه منو با گل درست نکرده و فقط حضرت آدم بوده که چنین سرنوشتی داشته داغون شدم، داغون!

۰ نظر ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۰۶
نارِن° جی

.

یکی باید باشه که به جای منِ کیستِ دستِ راست درد گرفته بره سراغ گژخین خان، و بعد نازی، نیازی، نوازشی... بیچاره چندوقتیست گوشه نشین شده!

۰ نظر ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۵۴
نارِن° جی

.

من باشم و از اینا و دگر هیچ

+ هم کتاب و هم خواب و هم دید زیبا، 

به طور خلاصه استفاده بهینه :))

۲ نظر ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۴۱
نارِن° جی

.

خوابیدنی چون اصحاب کهف ام آرزوست!

۰ نظر ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۰۳
نارِن° جی

.

باشد که بچه ی سر به کاری باشیم!

۰ نظر ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۷
نارِن° جی

.

دروغ چرا، دلمون برای موی بلند بسی بسی تنگ شده!

۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۲۱
نارِن° جی

.

یک دونوازی طولانی

با ساز های کوکِ کوکِ کوک 

با نوازنده های خوبِ خوبِ خوب


۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۰۱
نارِن° جی

.

یک دست لواشک و یک گوش میان موسیقی

رقصی چنین میانه میدانم ارزوست!

+ نامبرده بعنوان شخص گند زننده به شعر جناب مولانا شرمنده اس

۰ نظر ۲۹ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۸
نارِن° جی

.

کاش همه چیز به اندازه افسانه های یونان باستان فانتزی بود:

یکی از موزها (دختران زئوس) توی گوشم نجوا میکرد و بعدش من تبدیل به یک موزیسین میشدم :))

۰ نظر ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۴۴
نارِن° جی

.

تک تک سلول های بدنم مشتاقانه منتظر گرم شدن هواست, که برسه روزی که با بچه ها بریم بستنی فروشی و بهشون بستنی اسکوپی بدیم، هر رنگی که دلشون خواست و از اونجا بریم شهربازی، هر چقد بازی که توانشون اجازه داد، و بعدش هم بریم پیتزایی و به قول خودشون بهشون ساندویچ کوچولو بدیم، هر چقد که معده های کوچولوشون جا داشت ^_^

ما و بیست و چهار تا بچه قد و نیم قد

۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۴۵
نارِن° جی

.

نامبرده در آرزوی یک لیوان دوغ گدوک درجاده مه گرفته فیروزکوه روزگار میگذراند!

۰ نظر ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۸
نارِن° جی

.

کاش دست های من, دست های مجید دلبندم بود و من توانایی اینو داشتم در همین حالت لم داده اونارو از روی اپن به سمت یخچال ببرم و بستی شکلاتی رو بردارم.


 دست های مجید دلبندم جز بهترین دست هاس حتی اگه روزی  بیست وهفت بار مثل هنزفری توی هم گره بخوره :))

۰ نظر ۰۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۱
نارِن° جی

.

شاید اگه خونه بودم فردا میرفتم پارکینگ پروانه, بعد با یک جفت گوشواره اناری برمیگشتم

۰ نظر ۰۳ دی ۹۴ ، ۰۹:۰۵
نارِن° جی

.

لطفا...

۰ نظر ۰۲ آذر ۹۴ ، ۰۹:۴۵
نارِن° جی

.

کاش صدای من همیشه همینجوری گرفته بود، اونوقت بجای این صدای زیر و سوپرانو میتونستم بعنوان یک شخص آلتو بزنم زیر آواز :))
۰ نظر ۳۰ آبان ۹۴ ، ۰۸:۴۶
نارِن° جی

.

دلمون یه سریال لعنتی عزیز دل میخواد، تو مایه های مدار صفر درجه یا در چشم‌ باد
۰ نظر ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۸:۲۴
نارِن° جی

.

ضربه مغزی برای من تو ارجحیته، در جریانین که؟ 
+ لطفا
۰ نظر ۲۰ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۷
نارِن° جی

.

یک عدد گرامافون همراه با صفحه گرام تو ای پری کجایی لطفا‌ ^_^

۰ نظر ۲۰ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۷
نارِن° جی

.

بعضی وقتا دلم میخواد همچین پشنگو بغل کنم، فشاااااار بدم که همه سیم هاش پاره شن،‌ برن توی‌ بدنم و بعد من جان به جان افرین تسلیم کنم‌ :))

۰ نظر ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۵۲
نارِن° جی

.

همی گفته ام و گویه ام بارها هوای خوب هواییه که پتویی باشه :))

۰ نظر ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۹
نارِن° جی

.

یک دیوار با مقاوت فوق العاده برای کوبوندن سرم لطفا

۰ نظر ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۲
نارِن° جی

.

این قرص قرمز ژله ای ملقب به ژلوفن کی حکم ایجاد ارامش در ناحیه دل بنده رو‌ اجرا میکنه؟

۰ نظر ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۱۵
نارِن° جی

.

یک‌ قصه گوی خوش صدا لطفا
۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۳
نارِن° جی

.

دلمان از همان سیب زمینی هایی میخواهد که با رفیق جان قایمکی گرفتیم،‌ توی ان ظرف خیلی گنده، و بعد همونطور که دولپی در دهانمان میگذاشتیم شان، میم جان زنگ زد و من گفتم که درحال خوردن یک ظرف بزرگ پر از سیب زمینی هستیم و از انجا که همه پول هایمان را خرج کردیم دمش را بالا نیاورد

وقت بازگشت همه گفتند نووووش جان! صدای روی بلندگویم را شنیده بودند، سرخ شدیم، انقدر که از همان آه نداشته در بساطمان پولی دراوردیم و سیب زمینی ای خریدیم، سیب زمینی در همان ظرف های گنده :)

۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۱
نارِن° جی

.

بعضی ها همانقدر عبوس به رانندگی ادامه میدادند، بعضی ها میخندند و دست تکان میدادند، بعضی ها زبان درازی میکردند و من ته دلم از همان زبان دراز ها بیشتر خوشم میامد


کاش باز هم میشد زانوهایم را روی صندلی ماشین بگذارم و از شیشه عقب به جاده نگاه کنم و منتظر رسیدن یک ماشین باشم تا بخندم و برایش دست تکان بدهم و منتظر دیدن عکس العمل راننده اش باشم


۰ نظر ۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۲۸
نارِن° جی

.


دلم انقلاب فرهنگی میخواهد

انقلابی دو ساله

دو سال تعطیلی تمامی دانشگاه های کشور!

۰ نظر ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۰:۱۹
نارِن° جی

.

باید یک برج بلند باشه و‌ من، باید یک برج خیلی بلند باشه و کره زمین و من،‌باید یک‌برج خیلی بلند باشه و کره زمین و من و یک دست خیلی دراز.

باید x ها رو از فلان محور جغرافیایی بلند کنمو بببرمشون کنار y هاشون.

۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۷
نارِن° جی