هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

هــــِجاهای یک مِداد نارِنــــجی

بنویس...
از هر چه که هست
از هرچه که نیست
از هرچه که اتفاق افتاد
از هرچه که قرار است اتفاق بیفتد
از همین لحظه ها
از همین بودن ها
هر چه که در ذهن داری
و هر چه که در دل

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۶۷ مطلب با موضوع «شاد نوشت» ثبت شده است

.

قسم به اون دایره کمرنگ که ظاهر میشه، به اون رنگِ سرخ که توش میپیچه و هی پر رنگ و پر رنگ تر میشه و بالا و بالا تر میاد. قسم به باد خنکِ دریا که میخوره توی صورتت و گرمای خورشید که میپاشه روی پوستت. قسم به انعکاس نورِ زرد توی آبیِ دریا. قسم به طلوعِ کنارِ ساحلِ مه گرفته...

۰ نظر ۰۹ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۴۵
نارِن° جی

.

و قسم به یکی دو جمله هایی که مینویسمُ با " قسم‌ به" شروع میشن. توش پر از بویِ زندگیه...

۰ نظر ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۲۰:۳۷
نارِن° جی

.

قسم به خورشیدِ نارنجیِ غروب، وسطِ سبزیِ شالیزارهای برنج...

۰ نظر ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۲۰:۰۹
نارِن° جی

.

و عجیبه اگه منِ همیشه فراری از رانندگی بگم:
و قسم به رانندگی! ولی:
قسم به رانندگی توی جاده ی باریکِ پر پیچ و خمِ دو طرف سبز...

۰ نظر ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۱۹:۲۱
نارِن° جی

.

قسم به کلمه ی "دلبر"

۰ نظر ۰۹ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۴۴
نارِن° جی

.

جا داره که بفرماییم:
ما سرخوشانِ مستِ دل از دست داده ایم :)

۰ نظر ۰۴ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۷
نارِن° جی

.

اندر این گوشه ی خاموشِ قرنطینه
ماگِ رنگینی در خاطر من خنده می انگیزد!
+ هشتگِ هرچی که تو این ماگ میخورم خوشمزه تره!
+ هشتگِ فرندز ببینیم شادروان بمیریم.

۱ نظر ۱۲ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۳۹
نارِن° جی

.

یه چیزی تو سریال فرندز هست که بعد از رسیدن به قسمت آخرش، آدم نمیتونه در برابر دوباره ندیدنش مقاومت کنه؛ همون چیز تو کتاب پیرپرنیان اندیش هم هست که بعد از رسیدن به صفحه آخرش، آدم نمیتونه در برابر دوباره نخوندنش مقاومت کنه. این خیلی لعنتیه. از نوع عزیزِدلش البته ^_^

۰ نظر ۰۷ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۴۹
نارِن° جی

.

و برای شروع سال نو چی بهتر از اینکه جناب حافظ بهت بگه:

غبار غم برود حال خوش شود

۲ نظر ۰۱ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۱۲
نارِن° جی

.

یکی از لذت های دنیام حرف زدن با آدم هاییه که میتونم بهشون بگم "چُم"

همون آدم ها که میفهمن چی دارم میگم ^_^

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۴۶
نارِن° جی

.

میگه چیکار میکنی با تعطیلی؟ با قرنطینه؟
میگم کِیف میکنم، کِیف. فقط یه مشکل هست،
اونم احساس درد و سوزش توی پهلوها و کمرمِ!

انگاری دارم زخم بستر میگیرم اینقد که لش کردم و فیلم دیدم!

+ شکر :))

۰ نظر ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۰۶
نارِن° جی

.

قسم به کلاسی که تشکیل نشدنش منجر به خوردن ته چینِ مسلم میشه :))

۰ نظر ۱۹ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۲۳
نارِن° جی

.

قسم به اتاقت، وقتی بویِ گل نرگس میگیره ^_^

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۲۳:۴۳
نارِن° جی

.

همین که بعد از گفتن جمله ی "اِااا، هانا کامکارم بود؟ خیلی دوسش دارم" بگن "به عنوان یک هنرمند البته، فقط" یعنی نعمت.

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۸ ، ۱۱:۳۵
نارِن° جی

.

قسم به همکارایی که دست حاوی یه قطعه لواشک شون رو از پشت کامپیوترت میارن جلو و میگن چون بچه ی خوبی بودی :))

۰ نظر ۱۴ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۲۶
نارِن° جی

.

و باز هم قسم به جادوی مقداری چوب، تعدادی سیم و دو دست... و قسم به دوستی که موسیقی را میفهمد و به محض فهمیدن اینکه فلانی کنسرت دارد، انگشت هایش را روی کلمه خرید بلیط میبرد و تمام!

 

+ ‏چند ببینمت؟ هشت و چهل خوبه؟
- هشت و چهل و پنج! خوبه؟
+ ها خوبه. ولی همین پنج دقیقه واقعا؟!
- ساعتش رند نبود خوشم نمیومد!

 

و نامبرده همیشه ی خدا چند تخته ای کم داشت!

۰ نظر ۱۰ دی ۹۸ ، ۰۰:۴۹
نارِن° جی

.

قسم به پیاده روی در کوچه پس کوچه های قدیمی تهران...

۰ نظر ۲۲ آذر ۹۸ ، ۲۲:۰۳
نارِن° جی

.

قسم به کوه نوردی تا ارتفاع سه هزار  و صد و شصت و سه متری در برفِ نرمِ تازه ی پودری

۱ نظر ۱۵ آذر ۹۸ ، ۲۱:۴۵
نارِن° جی

.

همین که اینجایین و به هزار بهونه و کلک نمیزارین وسط راه پیاده شم یعنی نعمت. نعمت های به جا مانده از شهر ستاره ها :)

۲ نظر ۱۴ آذر ۹۸ ، ۲۱:۵۳
نارِن° جی

.

 قسم به پیرمردِ توی پارک که روی نیمکت نشسته و میخونه:

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی...

قسم به پیاده روی توی همون پارکی که پیرمرد روی نیمکتش نشسته.

۰ نظر ۰۴ آذر ۹۸ ، ۱۶:۴۷
نارِن° جی

.

درحالیکه نامبرده خسته و داغون روی کاناپه در حال تماشای کارتون آن شرلی دختری با موهای قرمز بود، گوشیشُ برداشت و رفت سراغ پیام‌هایی که توی تلگرام از قدیم ندیم‌ها سیو کرده بود. یه ویس از یه دوست دید که میگفت: اون روز شازده کوچولو میخوندم، بعد به طرز عجیب و غریبی شخصیت شازده کوچولو شبیه توئه، خوندی؟ نامبرده جوابی داده بود که یادش نیس چی بود، اما شنیده بود: کلا نمیدونم چیجوری حالیت کنم ولی وقتی اون کتابو میخوندم شخصیت شازده کوچولو، حرفاشو اینا کلا منو یاد تو مینداخت، دیگه نمیدونم چه خاکی‌ تو سرش کرده بود که اینجوری فکر میکردم. باز نامبرده جوابی داده بود که یادش نیس چی بود، اما شنیده بود: بیا! تو از شازده کوچولوام ده برابر ...خل تری! نامبرده به آن شرلیِ در حال پخش نگاهی کرد و با خودش گفت: آره! من از شازده کوچولوام ده برابر ‌فلان ترم!

+ ناگفته نمونه نامبرده اونقدر از شازده کوچولو فلان تره که خوشاله وقتی بقیه شازده کوچولو بخونن یاد اون بیفتن و بگن شخصیتش شبیه شخصیت شازده کوچولوئه :))

۰ نظر ۱۱ آبان ۹۸ ، ۲۱:۵۰
نارِن° جی

.

قسم به رفیق... قسم به رفیقی که بعد از مدت کوتاهی صحبت با او، متوجه میشوی نه تنها دیگر گوشه چشم هایت خیس نیست، بلکه گوشه لب هایت هم به خنده باز شده...

۰ نظر ۱۲ مهر ۹۸ ، ۰۲:۱۵
نارِن° جی

.

قسم به ماهِ مِهر،  قسم به مِهر...

۰ نظر ۲۶ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۳۶
نارِن° جی

.

قسم به جاده مه گرفته، به کوه پر درخت، به هوای خنک؛ قسم به بوی قهوه، به صدای شجریان؛ قسم به همه این ها در کنار هم...

۱ نظر ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۲۴
نارِن° جی

.

آه میکشم و میگم آره دیگه، اینجا شرایط طوری شده که یا باید بسوزی و بسازی، یا جمع کنی بری! میخنده و میگه آخ بمیرم برات که تو چقد داری میسوزی و میسازی! به هر حال سخته آدم همش یا مسافرت باشه، یا سینما، یا کنسرت، یا تفریح! آخ که من سوختم بخاطر همه ی سوختن های تو!

+ و همانا شکر ^_^

۱ نظر ۱۰ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۱۶
نارِن° جی

.

یادتونه نامبرده گفت یکی بیاد ببرتش لب بامی؟ سرکوهی؟ دل صحرایی؟ که در آنجا نفسی تازه کند؟ که خنک هم باشد؟
آخ که اونقدر خنک بود سر اون کوه که با کاپشن رفت و نفس تازه کرد ^_^

 

۰ نظر ۱۸ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۹
نارِن° جی

.

و قسم به دوغ ترش در شبِ خنک، قسم به پیاده روی :)

۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۸ ، ۲۲:۲۴
نارِن° جی

.

و قسم به هوای خنک در نیمه ی مرداد، قسم به مسافرت :)

۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۴۵
نارِن° جی

.

سرم رو گذاستم روی دست هام که تکیه داده شده بودن به دستگیره ی روبرو. غرق شدم توی نت های موسیقیِ پراکنده در هوا...

+ و باز هم: قسم به جادوی مقداری چوب، تعدادی سیم و دو دست...


۰ نظر ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۰:۲۱
نارِن° جی

.

تو به من نزدیکی

و من تو را میخوانم

و باور دارم توانایی ات را

۰ نظر ۳۱ تیر ۹۸ ، ۱۷:۲۶
نارِن° جی

.

و شکر که من در دوره ی ظهور پادکست ها زندگی میکنم ^_^

۰ نظر ۲۴ تیر ۹۸ ، ۱۸:۵۰
نارِن° جی

.

امروز بهم گفتن قشنگ معلومه تاحالا کیک نبریدی و فقط خوردی! گفتن اگه به یه کور میدادیم بهتر میبرید! گفتن هیچ دوتایی مثل هم نشد! گفتن برو مدرک مهندسیتو بیار ببینیم! گفتن این فیلمو میگیریم یادگاری که بعدا ببینی چطور کیک بریدی! گفتن و خندیدم. گفتن و خندیدم و خندیدیم.

+ شکر

۰ نظر ۰۹ تیر ۹۸ ، ۲۳:۴۹
نارِن° جی

.

اومدم اینجا و دیدم برام نوشتن:

یک دقیقه تمام شادکامی، آیا این برای همه عمر کافی نیست؟

و من با خودم فکر کردم:

یک دقیقه تمام شادکامی، این برای همه عمر کافیست.

+و شاید ما فقط هر از چندگاهی نیاز داریم کسی این را زیر گوشمان زمزمه کند...

+ www.ahestegi.blog.ir

۰ نظر ۰۶ دی ۹۷ ، ۲۲:۵۸
نارِن° جی

.

پائیزُ زیبایِ دل انگیزُ این صُبَتا ^_^

۰ نظر ۲۴ آبان ۹۷ ، ۱۹:۵۷
نارِن° جی

.

مرسی که حواستون هست تو سایت، تو پله های داربستیِ طبقه ۷-، همونجا که دیگه کلایمر نیست، ما با مخ نریم تو زمین

۰ نظر ۱۹ مهر ۹۷ ، ۲۰:۴۱
نارِن° جی

.

شما که بیایین، دست میبرم رو ضبط ماشین و دوباره غرق میشم توی شجریان ها و ناظری ها، دوباره دلم گرم میشه، گنده میشه، دیگه دست میکشم از این فلدر لول گوش کردن ها، از این دل نازکی ها

۰ نظر ۲۶ تیر ۹۷ ، ۱۵:۵۲
نارِن° جی

.

تابستون و میوه هاش

پاییز و هواش

^_^

۳ نظر ۱۱ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۱۸
نارِن° جی

.

و لذت دیدن ورزش زورخانه ای برای اولین بار ^_^

۰ نظر ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۳۱
نارِن° جی

.

نامبرده امشب نشست پشت موتور ^_^

با کلی ترس و کلی کیفِ همزمان ^_^

۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۰۴
نارِن° جی

.

تعریفش را در وبلاگ هایی خوانده بودم که نویسنده شان را قبول داشتم اما وقتی اولین قسمتش را دیدم خشکم زد! مخصوصا با آن صداهای خنده! فکر میکردم مسخره ترین چیزی است که میتواند باشد!


اما گذشت و گذشت تا اینکه هم اکنون وقت هایی میرسد که فرندزِ خونم افت پیدا میکند! درست همانطور که لواشک خونم!

۱ نظر ۱۶ دی ۹۶ ، ۲۳:۲۱
نارِن° جی

.

و نامبرده هر شب یکی‌ از لواشک ها را گوشه لپش میچپاند! ^_^

۰ نظر ۰۷ دی ۹۶ ، ۲۱:۴۲
نارِن° جی

.

و مادربزرگ بالاخره نتیجه اش را دید :))

۰ نظر ۲۷ آذر ۹۶ ، ۱۳:۲۲
نارِن° جی

.

دستگاهش را گذاشت زیر گلویش و شروع کرد به حرف زدن:

اینم از دستگاه ما، فقط صدام مثل آدم آهنی میشه.

گفت و چشم هایش خندید...

و چشم هایم خندیدند...

+ شکر

۰ نظر ۰۷ آذر ۹۶ ، ۲۳:۱۳
نارِن° جی

.

جا داره باز تکرار کنم:

 و به طرز شگفت انگیزی راه پیش روی آدم ظاهر میشود...

+ و قسم به ایجاد کننده راه...

۰ نظر ۲۲ آبان ۹۶ ، ۰۰:۱۶
نارِن° جی

.

یعنی تک تک اعضا و جوارح مون فدای پشنگ خان مون که اینقدر خوش صدا تشریف دارن ^_^

۰ نظر ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۷
نارِن° جی

.

و به طرز شگفت انگیزی راه پیش روی آدم ظاهر میشود...!

۰ نظر ۲۶ مهر ۹۶ ، ۲۳:۵۳
نارِن° جی

.

+ یک ساعت پیش ترس برم داشته بود، نا امیدِ نا امید صدایم را آرام کردم و از رفیق جان پرسیدم راه درستی آمدیم؟

+ اگر نوشتن درباره مساله پیش آمده را یک ساعت پیش شروع کرده بودم جایش در قسمت"حرص نوشت" بود، اما حالا دیگر مطمئنا تیک قسمت "شاد نوشت" را میخورد.

+ ‏از همانجا که پر بود از نا امیدی چیزی جرقه زد، انگار چیزی پنهان شده بود بین آن همه سیاهی، یک چیز نورانی.

۰ نظر ۲۵ مهر ۹۶ ، ۰۱:۲۳
نارِن° جی

.

و قسم به خرمالویِ نارِنجی در پاییز

۰ نظر ۲۳ مهر ۹۶ ، ۲۱:۳۵
نارِن° جی

.

هرچند فقط ۱ دقیقه و ۵۰ ثانیه اش بود اما انگار من هم عضوی از گروه نوروز و در حال همنوازی با سایر اعضای گروهم ^_^




مدت زمان: 4 دقیقه 23 ثانیه 

۱ نظر ۲۲ مهر ۹۶ ، ۲۳:۱۸
نارِن° جی

.

شاه شماد قدان و این صحبتا :))

۰ نظر ۱۱ مهر ۹۶ ، ۰۹:۱۱
نارِن° جی